نفرین فرعونهای ممتد روی بختم بود
توتعنخآمون قصّههای زرد من بودم
سینوههای در مغز من آهسته میغلتید
خورشیدکی در عمق فصل سرد من بودم
من آخرین پروردگار شهر ممفیسم
رگهای من با خشم رود نیل پرخون است
ردّ عصایت را بگیر از روی من موسی!
اهرام من آرامگاه چند مجنون است
با اشکهایت شعلهور کن باغ فینم را
تو ناصرالدّین تمام قصهها هستی
دستور عزلم را بده ای شاه بازیگر!
فتوای قتلم را بده در عالم مستی
یک افسر اساس درونم مست میچرخد
در دستهایش پرچم سیارهی نازیست
میجوشد از اعماق آتشوار افکارش
یک زن که مشغول هوسبازی و طنّازیست
میدان سرخ بلشویکهای پر از دردم
تاریخ من تکرار بیرحمانهی غم شد
من سوسیالیستم، لنینم، استالین هستم
خون هزاران کارگر تزئین داسم شد
هشتاد و هشتی در دل تاریخ ایرانم
یک جنبش سبزم که در خون خودش غلتید
سبزی که با خون جوانانش به سرخی زد
یک جنبش خاموش امّا تا ابد جاوید
آغاز شد آبان من فصل غرور و خشم
من با نفیر زرد مردن روبهرو بودم
در زیر رگبار مسلسلها و ترکشها
دنبال اجساد خودی در جستجو بودم
اینبار تاریخ من امّا فرق خواهد کرد
اینبار حتما شیر و خطّم شیر خواهد شد
اینبار بیشک روح اختاپوس تاریخم
با یاری دستان هم زنجیر خواهد شد
داریوش جلینی
تاریخ من تکرار بیرحمانهی غم شد…