من می‌خوام راه دررُویی باشم
تا از این نکبتی فراری بشم
داد و بدمستی‌های من رو نبین
من می‌خواستم یه روزی قاری بشم

رنگ پاشید و الله‌ الله گفت
روی رنگین‌کمون من، «طوسی»
آیتالکرسی خوند و جا انداخت
سوره‌ها رو با فحش ناموسی

تیز شد خون من به راه افتاد
چشم بستم بازم عمل کردم
تا دیدم راه چاره‌ای ندارم
اونو با اشتیاق بغل کردم

همه‌ی گریه و گلایه‌ی من
پُر شدن روی آخرین کاست
«و اذالشّمس و کُوِّرَت» کردم
گریه با صوت «عبدُالباسط»

مثل لمس دو آلت همجنس
هر کی درکم نمی‌تونه بکنه
جوری زخمم زیاد شده که صدات
دردمو کم نمی‌تونه بکنه

از سقوط بالا، بالاتر رفتم
از خودم با شتاب دررفتم
ور نرفتم، دوباره ور رفتم
تا دو بنده نفس نفس افتاد

تا دم شمس و والضحیٰ رفتم
آه کردم به ارتفاع رفتم
از کجا تا به ناکجا رفتم
تا که آزادی از قفس افتاد

صدق‌الله دوباره کار از نو
تیز شد خون من به راه افتاد
کون چرخ فلک زمین آمد
نقش برکه درون ماه افتاد

اینو دیگه کجا باید بذارم
می‌دونم دست من حروم می‌شه
من الان جزءِ چندم خودمم؟
چند تا جزء دیگه تموم می‌شه؟!

باید از دار شب برم بالا
کنج میخونه غمبرک بزنم
مست از غصه‌هام بیام خونه
با کمربند تو رو کتک بزنم

سیلی از دست حرف حق بخورم
برگ «آس»و از آدما ببُرم
چون نمی‌خواد منو ببینه خدا
من با «منشاوی» هم عرق بخورم

روی یک تخت کنار تو باشم
گریه گریه شم از غم دوری
آیه آیه نزول کنم رو تنت
کنج حمام با صوت «منصوری»

رقص با نوچ اشک رو صورت
نیمه‌شب‌ها، جنون تلویزیون
تا یه شب فیلم ما رو پخش کردند
پخش زنده، درون تلویزیون

التماس دعا دارم که دعات
همه‌ی شهرو بچه‌دار می‌کنه
ای رفیق شب‌های تنهایی!
زن من دست تو چی‌کار می‌کنه؟

به منِ نوعی، روزگار فهموند
شرم پیش از گناه نباید کرد
وقتی توی اتاق دعا می‌کنن
لای در رو نگاه نباید کرد

رو سفیدِ تنِ کبودِ زنت
طرح چادرنماز بکش امشب
با کلاغ‌ها بلندبلند بخند
پیش گرگ‌ها دراز بکش امشب

پاشو آتیش بزن به قرآنت
آرزوت هر چی بود، دود شد و رفت
لای در رو نگاه نکن اما
زن پاکدامنت کبود شد و رفت

آهِ من راهنمای راه شما
نطق کردم پس از گناه شما
یا تلاوت توو مستراح شما
تا برای خودم گُهی باشم

دلمون تنگ بود، گشاد کردیم
سکس زیر و اِن یکاد کردیم
خر شدیم بازم اعتماد کردیم
تا مگر راه دررُویی باشم

شایان اکبری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *