من خداوندگار کاغذی‌ام
صاحب این جهان خط‌خطی‌ام
خالق آفرینشی ادبی
کاتب آیه‌های لعنتی‌ام
پادشاه قلمرو خودکار
توی این روزگار نکبتی‌ام
شاعر شاه‌بیت «اهل حرم»
«ضامن» بمب‌های ساعتی‌ام

توی کاخ سفید نقاشی
حاکم سرزمین اعجازم
مثل نوعی جناس بدجنس است
بازی تاج و تخت ایجازم
مثل یک ضد قهرمانم که
قاتل شاعری حکومتی‌ام

به تو هر لحظه می‌خورم ارجاع
مثل تضمین حافظ از خواجو
مثل تلمیح تو درون من
خواست‌گاری سرو از ناجو
مرگِ بیگانه با حس‌آمیزی
زندگی‌‌ِ مجاز غربتی‌ام

ظاهراً واژه‌ای دو‌ پهلو داشت
پشت واسکت* انتحاری‌ تو
عشق مفهومی انتزاعی داشت
روی لب‌های استعاری تو
تو شبیه چراغ «مهتابی»
من شبیه پلنگ صورتی‌ام

جعل مصدر به خارج از دستور
مثل یک دال چند مدلولی
پر ایهام‌های پر-ابهام
فاعل فعل‌های مفعولی
دوست‌دار مداد مشکی وُ
عاشق خودنویس صورتی‌ام

مثل یک واج خارج از بحری
توی وزن عروضی‌ شعرم
واژ‌گانی قراردادشده
وسط ساخت‌وسوزی شعرم
این تو هستی که ماندگار استی
مثل این شعر‌ها، موقتی‌ام

امید ولی

عمر‌ خورشید‌شان موقتی‌ است
ماهشان با پلنگ صورتی است
شعر من مثل بمب ساعتی است
خطر انفجار هم دارد

مهدی موسوی

 

* واسکت: کلمه‌ای پشتو به معنی جلیقه‌ی انتحاری و در زبان دری به معنی سینه‌بند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *