ردّ‌پای سیاهیِ دودی
روی این سرنوشت نکبت‌بار
نفسم را به مرگ می‌دوزی
نخ به نخ با بخیّه‌ی سیگار

می‌نویسم که خاطرم باشد
قبل هر اعتراف سنگینی
باید اول قشنگ تف بکنم
روی این ارتباط ویترینی!

شنبه روزِ شروع هر هفته‌ست
صبح من با عذاب و غم سر شد
با همین دست‌های بی‌رحمت
روح شادیِ خانه پرپر شد

در خماریّ صبح یکشنبه
با تو درگیرِ استخوان‌دردم
دستت از روزگار کوتاه است
می‌زنی توی گوش من محکم!

تا دوشنبه قیام خواهم کرد
ضدّ تو، با یقینِ صد در صد
لحظه‌ی اعتراضِ رودررو
ترس، من را درسته می‌بلعد

زیر پای بساطِ مهمانت
در سکوتِ سه‌شنبه می‌میرم
می‌روم توی آشپزخانه
زندگی را به دست می‌گیرم!

چمدانم کنار تخت است و
من به فکرِ فرار، معتادم
با خودم چارشنبه می‌گویم
از قفس، عنقریب آزادم!

بغلم می‌کنی و می‌گویی:
«عاشق رنگ جیغ ماتیکی
چمدونو دوباره وا کردم
بس‌که پنج‌شنبه‌ها رمانتیکی!»

جمعه یعنی سقوطِ تکراری
در همین انزوا و نابودی
دورِ چشمانِ خیسِ من با مشت
ردّپای سیاهی دودی!

سمیه شیخی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *