در سینماسایههای این هفته منتظر شما هستیم با آثاری از «پیتر باگدانوویچ»، «پرویز کیمیاوی» و «سهراب شهیدثالث».
«محبوبه عموشاهی»، «عاطفه اسدی» و «لیلی آبسته»، شما را دعوت میکنند تا آخر هفتهی خود را با «ماه کاغذی»، «مغولها» و «طبیعت بیجان» بگذرانید.
فیلم «ماه کاغذی» به کارگردانی «پیتر باگدانوویچ»، یکی از کارگردانان موج نوی سینمای آمریکا، است که در سال ۱۹۷۳ ساخته و موفق به کسب جايزهی بهترین بازیگر در جوایز اسکار و گلدن گلوب شده است.
فیلم روایت دختربچهای ۹ ساله به نام «ادی» با بازی درخشان و جذاب «تاتوم اونیل» است که در سکانس اول فیلم او را در مراسم خاکسپاری مادرش در شهری کوچک میبینیم. همانموقع هم مردی به نام «مُز» با بازی «رایان اونیل» در مراسم حاضر میشود و ادعا میکند که دوست مادر ادی بوده است. همسایهها ادی را به مز میسپارند تا او را به «میسوری» و پیش خالهاش ببرد.
فیلم سیاه و سفید ساخته شده و براساس رمانی به نام «ادی پری» و نوشتهی «جو دیوید براون» است و در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا و در سال ۱۹۳۵ اتفاق میافتد. فیلم را میتوان در ژانر جادهای قرار داد و تا حدودی من را یاد فیلم «جاده» از «فدریکو فلینی» انداخت. البته که فضای دو فیلم و رابطهای که بین دو شخصیت اصلی داستان در آنها شکل میگیرد شاید کاملا متفاوت باشند.
فیلم از میان رابطهای که بهتدریج بین ادی و مز شکل میگیرد ما را به درون احساسات، افکار و واکنشهایشان به اتفاقات اطراف میکشاند. هرچه از فیلم میگذرد ابعاد بیشتری را از این دو شخصیت که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، میشناسیم. اگرچه که در دنیای واقعی تاتوم اونیل و رایان اونیل پدر و دختر هستند اما در فیلم رابطهی پدر و دختری آنها در هالهای از ابهام است. درواقع فیلم به اینکه آیا ادی و مز پدر و دختر هستند یا نه اهمیتی نمیدهد و تمرکز اصلی فیلم بر روی رابطهای است که بین این دو شکل میگیرد و بهتدریج با اتفاقاتی که درطول فیلم برایشان پیش میآید، این رابطه عمیق و عمیقتر میشود.
شاید یکی از نقاط قوت مهم فیلم بازی خوب رایان اونیل و بهویژه تاتوم اونیلِ ۱۰ ساله در نقش ادی است که برای بازی در این نقش توانسته جايزهی بهترین بازیگر مکمل اسکار را ببرد و بهعنوان جوانترین بازیگری شناخته میشود که توانسته موفق به کسب جایزه در تاریخ اسکار شود. ادی در فیلم با چهرهای جذاب، جدی و بدون لبخند ظاهر میشود که شاید نمایانگر غم درونی او نیز باشد اما بهتدریج که از فیلم میگذرد به درونیترین لایههای احساسات او پی میبریم و با او و شیطنتهایش درطول فیلم همراه میشویم.
موسیقی فیلم شاید یکی دیگر از نقاط قوت فیلم باشد و مجموعهای از موسیقیهای پاپ و جاز دههی ۱۹۳۰ است که با فضای درونی و کلاسیک فیلم مطابقت دارد. موسیقی فیلم شاید یکی از اجزای مهم فیلم باشد و کمک میکند تا احساسات درونی شخصیتها را در موقعیتهای مختلف لمس کنیم؛ موسیقیهایی که در فضاهای مختلف فیلم بهدرستی انتخاب شدهاند و شاید همین هماهنگی بین موسیقی و فضای درونی فیلم است که باعث میشود شخصیتها را از نزدیک حس کنیم. فیلم را خیلی دوست داشتم و دیدنش را پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «مغولها» محصول سال ۱۳۵۲، کاری است از «پرویز کیمیاوی» مستندساز و فیلمساز شناختهشدهی ایرانی.
داستان فیلم به یک کارگردان با بازی خود کیمیاوی میپردازد که همزمان قصد ساخت فیلمی سینمایی دربارهی مغولها را دارد و روی یک برنامهی تلویزیونی پیرامون تاریخ سینما هم کار میکند. همسرش نیز مشغول تحقیق روی پروژهای تاریخی دربارهی مغولها است و مونولوگ او روی بسیاری از تصاویر پخش میشود.
البته از آنجایی که فیلم زیاد به سینمای داستانی تعلق نمیگیرد و خط داستانی واضح و مشخص و پررنگی ندارد و از جنس تصویر و نماد است تا قصه و تم کلاسیک، به نظرم به جای تلاش برای تعریف کردن و یا خلاصه نوشتن از آن، باید مخاطب مشتاق پیگیری کردن جریانهای نو در سینمای ایران را صرفا به تماشای آن و داشتن برداشتهای خودش دعوت کرد.
فیلم پر از تصویر و دیوانگی است و چه برای زمان خودش و چه برای مخاطب امروزی، ایدههای جالب و تازهای دارد. مثلا در یک نگاه میشود گفت موازی پیش رفتن چند روایت با هم و تلفیق شدن واقعیت با خوابها و افکار کارگردان و آن تم سورئالی که کل کار را فرا گرفته، در یک نگاه نمادین دارند سینما و تلویزیون و اهمیت و تفاوتشان را نقد میکنند. مثلا یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم، تقابل تماشای روضهخوانی و پردهخوانی توسط مردم روستا و نشستن آنها جلوی تلویزیون و خندیدنشان به برنامههای بیربط و برفکهاست.
اما جدا از تفسیر روایتها و نماد و نشانههای موجود در فیلم، ایدههای توی آن و فضای سورئالش آنقدر جذاب هست که بشود از تماشای یک کار قدیمی و متفاوت و پیشرو، لذت برد.
فیلم را برای تماشا بسیار پیشنهاد میکنم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
«یک اتفاق ساده» در «طبیعت بیجان»
نگاهی به سینمای «سهراب شهیدثالث» از دریچهی دو فیلم
اولین فیلم بلند داستانی «سهراب شهیدثالث» به نام «یک اتفاق ساده»، در سال ۱۳۵۲ کلید خورد. شهیدثالث در مقام کارگردان و همکار فیلمنامهنویس در کنار «امید روحانی» قصد ندارد به مانند دیگر همکاران خود در دههی ۵۰ شمسی ما را به تماشای یک «فیلمفارسی» دعوت کند و صد البته ترسی هم ندارد که بینندگان، فیلم را نپسندند.
فیلم قصهی پُرآبوتابی ندارد! در کسالت و سرما میان دویدن و دلگیری هوا آهسته قدم برمیدارد. شهیدثالث در فیلم یک اتفاق ساده با کمترین دیالوگ، بدون طراحی صحنه و موسیقی متن ما را به دنیای شخصیت اصلی آن یعنی «محمد زمانی» میبرد. محمد در داستان فیلم، کودکی است که میدود و حتی برای خواب هم بالشی زیر سر ندارد؛ او اینجاست تا به هیچکجا نرسد! سوالی نمیپرسد و جوابی هم نمیدهد. اگر روزی پدرش دست بلند کند و ناعادلانه به صورت او سیلی بزند هم نمیگوید چرا؟!
شهیدثالث در این فیلم از روزمرگیها میگوید؛ از زندگیهایی که همین حوالی ما هر روز صبح را به شب میرسانند. از تکرار و تکرارهایی که تلخ و ساده هستند و گوش ما برای شنیدن آنها سنگین است؛ هنر او نیز در همین است که چشمهای ما را به دیدن یک اتفاق ساده فرا خواند.
ظهور دوبارهی شهیدثالث در عرصهی فیلمسازی در سال ۱۳۵۴ به خلق فیلم «طبيعت بیجان» منجر میشود. این بار از کودکی و آینده در فیلم یک اتفاق ساده به پیری و پایان در فیلم طبیعت بیجان میرسیم؛ جایی که انگار در آخرالمکان میگذرد. اگر از زندگی نشانی نیز باشد، سرد و یخزده است و صدای قطاری که برای ایستگاه ما نیست؟!
فیلم بدون هیچ هیجان و حتی دیالوگ دلخوشکنندهای که نشانی از محبت داشته باشد از مقابل چشمان ما میگذرد. کارگردان در زمان ساخت فیلم بهدنبال ارضای سلیقهی بینندگان خود نیست و ابایی از این ندارد که تصویرگر عادات ساده و کسلکنندهای همچون خوردن و خوابیدن باشد.
سهراب شهیدثالث جزء پیشتازان موج نوی سینمای ایران است. هر دو فیلم بلند ساختهی او در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۴ حتی با وجود گذشت سالها توانستهاند همچنان تازگی خود را برای بیننده حفظ کنند که میتواند به دلیل استفادهی پیشرو از ریتم کند، نماهای لانگشات و ساکن در هر دو فیلم باشد. زبان شهیدثالث زبان گفتن و قصهگویی نيست بلکه زبان تصاویر است. او توسط دوربین و از دیدگاه شخصیتهای نابازیگر فیلم با مخاطب خود حرف میزند. سینمای ساده اما دغدغهمند این کارگردان را باید در خاطر داشته باشیم که از سوزنبان خط در فیلم طبیعت بیجان و از محمد زمانی در فیلم یک اتفاق ساده برای ما شخصیتهایی را خلق میکند که بپرسیم آخر و عاقبتشان چه میشود؟ عاقبتی خاموش که مرده است و اگر مرگ هم بیاید چیزی برای گرفتن ندارد؟!
● لیلی آبسته ●