مجنون برای آمدنت گریه میکند
دل در هوای پر زدنت گریه میکند
لیلی که قرص خورده و سیگار میکشد
دارد برای مرد و زنت گریه میکند!
اشک از تمام حرف و زبانش چکیده است
با واژههای در دهنت گریه میکند
این کاج برفخورده که زیرش نشستهای
در باغ خشک و بیچمنت گریه میکند
آفت به عمق ریشهی جانم نشسته است
شب ها درخت ریشهکنات گریه میکند
یک بیدلیل بود و تو ثابت نمیشدی…
دیگر بهجای خواستنت گریه میکند
دیگر برای قلب من از دایهها نگو
مام وطن! بیا! وطنت گریه میکند!
دیگر «تو»یی نمانده که از «من» جدا شود
این «تو» برای درد «من»ات گریه میکند!
گرگی گرفت قلب مرا تکّهپاره کرد
دنیا برای پیرهنت گریه میکند
این چای، سرد مانده و شیرین نمیشود
پشتِ محالِ حلشدنت گریه میکند
از پایه ریختی بدنم را و سالهاست
این بیستون کنار تنت گریه میکند
جواد میرسجادی