با هر مستطيلی که اینجا پُر شود
هرشب در شهر
یک پنجره -برای هميشه- خاموش می‌شود

پاهایت را آهسته
بين مستطيل‌ها می‌گذاری
می‌ایستی
و رو به هر کدامشان تق تق…
سيگاری تعارف می‌کنی
برای همین بود که قبل‌ترها
همیشه تمرین لی‌لی می‌کردیم؟

قدم برمی‌داری
فلسفه می‌بافی
انگار بيرون از این مستطيل‌ها
هيچ‌کس زنده نيست
انگار هيچ آدمی در حجم این مستطيل‌ها
جا نمی‌شود
هميشه یک لبخند
یک بوسه
بيرون می‌ماند…
این را معلم‌های هندسه خوب می‌دانند

قدم برمی‌داری
و فکر می‌کنی
سنگ‌های ارزان قيمت
سنگ‌های یک طبقه
تنهاترند…

برای آخرین بار خودت را چال کن
به خانه برگرد
به پنجره‌های دوجداره نگاه کن
به ساختمان‌هایی با سنگ‌های قيمتی
به آدم‌هایی
که پشت پنجره‌های روشن سیگار می‌کشند
و حدس بزن هر کسی
در کدام مستطيل خوابيده؟
و حدس بزن فردا
کدام چراغ برای همیشه خاموش می‌شود؟

مرضیه حسین‌خانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *