آرزوهام خاک میخورن رو طاقچه
دفترِ شعرم منو پاره کرده!
میگرنِ من باز داره عود میکنه
نورِ اطاق منو بیچاره کرده
حادثه پشتِ حادثه رخ میده
سمتِ کدوم جاده باید فرار کرد؟
هیچکسی نیس بهم بگه برای
درمونِ این دردا باید چکار کرد؟
یه اختاپوس توی سرم گذاشتن
با بازوهاش مغزمو میترکونه
پاهام دیگه راه نمیرن رو زمین
انگاری این زمین واسهم زندونه
درها همه بسته شدن روی من
کلیدِ وامونده رو جا گذاشتم
هرچی که داشتم این روزا گم شده
این روزا غیرِ دردسر نداشتم
بسته شده چشام تا نور نبینه
طبلِ عزاس توی سرم همیشه
میخوام از این دردا فراری بشم
هر طرفی میخوام برم نمیشه
خورشیدو از توو آسمون بگیرین
دُورِشو دیوار بکشین، نتابه
باید ببندم چشامو، بخوابم
علاجِ دردِ من فقط توو خوابه
داریوش جلینی