سیگار نصفه توی دستم دود میشه
خیره به یه پاکت خالی روی میزم
از دور فکرای تو رو می‌خونم امشب
تا صبح بیداری و بیدارم عزیزم

باید فراموشم کنی امشب که شاید
از حال من بعد خودت چیزی ندونی
از قبل تنهاتر شدم با رفتن تو

اما نمی‌خوام بعد من تنها بمونی

ما هی بد آوردیم، گفتی کم نیاری
ما هی بد آوردیم گفتی آخریشه
گاهی به هر در می‌زنی تا راهی وا شه
اما نمیشه که نمیشه که نمیشه

ما هر دو بیزار از شلوغی‌های این شهر
به خلوت کوچیکمون دل داده بودیم
ما مثل بازی کردنای بچگی‌مون
اندازهء یک جشن ساده، ساده بودیم

این زندگی خالی‌تر از اونه که میگن
اما کنارت می‌شد از پوچی رها شد
هر لحظه گاهی قد یه ساله واسه من
می‌شد با چشمات بیخیال لحظه‌ها شد

هم‌دست من بودی تو رو از دست دادم
این زندگی چیز جدیدی نیست واسم
می‌بازمت میبازمت میبازمت باز
بازندگی چیز جدیدی نیست واسم

هر چی رو که می‌خوام زود از دست میره
هر چی بسازم رو سرم آوار میشه
دنیای من دنیای تکرار شکسته
به هر دری که میرسم دیوار میشه

امشب بدون تو برام یه جور دیگه‌س
پیش خودم توو خلوتِ بی تو نشستم
تا صبح غرقم توی فکرای گذشته
خیره‌م به ته سیگار مونده توی دستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *