ستون پنجشنبههای «سینماسایهها» این هفته با معرفی یک کارگردان، یک انیمه و درامی روانشناختی در ژانر داستان بلوغ کنار شماست:
میخواهم شما را وارد دنیای فیلمهای کوئنتین دوپیه/دوپیو (با نام مستعار: Mr. Oizo) بکنم؛ دنیایی که گویی یک نسخهی بدون روتوش و جهنمگونه از دنیای فعلی خودمان است و لازمهی رستگاری در آن، عصیان و نگاه هجوآلود به منطق علت و معلولی است.
با دیدن فیلمهای دوپیه شاید دلتان بخواهد سرتان را به دیوار بکوبید و همزمان از دیدن اینهمه ایدهی خوب و دیوانهوار لذت ببرید. پس چرا که نه؟ ریسک شناختن مستر اُویزو، کارگردان و دیجی فرانسوی که میتواند با موسیقی و فیلمهایش شما را ببلعد، را بپذیرید!
و اما معرفی سه تا از آثار او:
1- واقعیت (reality) محصول سال 2014، که مجاز از دو چیز است: یک- اسم یکی از شخصیت ها و دو- خود واقعیت و ارتباط با فکتها و در بعد دیگه ارتباط با truth یا حقیقت که بهتر است بگوییم، حقیقتها.
فضای فیلم عجیب و پیچیده است و شاید برخی اوقات غیر منطقی. اما با همهی اینها، وجود یک منطق درونی اثر را منسجم جلوه میدهد، اما نه با سیستمهای دلالت صلب و کلاسیکِ درختی که با نوعی سیستم ریزوماتیکِ دلوزی!
فیلم، حول فیلمسازی (ارتباط تهیهکننده و کارگردان، نویسنده) شکل میگیرد. با آوردن یک نمونه از کاراکترهای این فیلم، میشود فهمید که مخاطب با آن ارتباط همیشگی بین عناصر فیلم مواجه نخواهد بود:
[یکی از شخصیتها در پی یافتن بهترین جیغ برای فیلمش است تا تهیهکننده را راضی به ساخت و پشتیبانی از فیلم کند.]
چنین موقعیتها و کاراکترهای منحصربهفردی در سراسر فیلم وجود دارند و اِلِمانهای پستمدرن در جایجای فیلم دیده میشوند، از به زیر کشیده شدن فراروایت و جان گرفتن خردهروایتها، تا نگاههای هجوآمیز و…
2- لاستیک (rubber) محصول سال 2010، که به نظر میرسد رادیکالترین و دیوانهترین فیلم دوپیه باشد. داستان لاستیکی که شروع به حرکت خودآگاه میکند و…
این فیلم همانطور که ابتدایش نیز ادعا میشود، به دنبال هیچ دلیلی نیست و معتقد است اکثر و یا تمام اتفاقات دنیا بدون هیچ دلیلی اتفاق میافتند و همین نکته نیز شالودهی اصلی اثر حاضر است. در این فیلم نیز نگاه هجوآلود مانند فیلم اول و حتی شاید شدیدتر و گزندهتر جریان دارد و به قولی علیه یک نوع نظم انضباطی و دلالتی شورش میکند و هر دلالتمندیای را به زیر میکشد. این فیلم ساده است و پیچیدگیهای reality را ندارد و همین هم در خدمت کلیت فیلم است و خود سادگی، شبیه تیزی برندهی چاقو عمل میکند.
3- اشتباه (wrong) محصول سال 2012، که از نظر کیفی کمی از دو اثر فوق پایینتر قرار میگیرد. اما باز هم تمام المانهای دوستداشتنی سینمای دوپیه را دارد. از نظر پیچیدگی و توالی نظامهای معنایی نیز، فیلم بین دو اثر قبلی قرار میگیرد.
این داستان هم حول گم شدن یک سگ شکل گرفته و به ارتباط با یک سازمان سگدزد با هدف تزریق علاقهی نوستالژیک و دوبارهی صاحب به سگ میرسد.
به صرف دیدن ایدههای دیوانهوار و خلاق، دیدن این فیلم را نیز کنار سایر فیلمهای دوپیه در نظر داشته باشید.
●پویا خازنی اسکویی●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
«مدفن کرمهای شبتاب» نام یک انیمهی ژاپنی است، به کارگردانی و نویسندگی «ایسائو تاکاهاتا»، محصول ۱۹۸۸.
این انیمه اقتباسی است از رمانی شبهزندگینامهای دارای همین نام که «آکیوکی نوساکا» نویسندهی ژاپنی آن را نوشته است.
نسل من با انیمههای تاکاهاتا، این هنرمند ژاپنی، زیاد خاطره دارد؛ حتی اگر نداند او کارگردان و در خیلی موارد نویسندهی خیلی از مجموعههای دوران کودکیاش بوده است. مجموعههایی مثل «آنشرلی با موهای قرمز»، «هایدی»، «باخانمان»، «بچههای کوه تاراک» و… که قطعاً بیشتر ما با همهشان گریه کردهایم.
انیمههای ژاپنی را دوست دارم. به نظرم پر از خلاقیت و ایده هستند. رویم به دیوار، تا همین چند وقت پیش انیمههای سریالی را هم نگاه میکردم، با این توجیه که هر قسمت فقط ۲۰ دقیقه از وقتم را میگیرد!
شاید علاقهام به انیمیشن، ریشه در دوران کودکیام دارد که تندتند تکالیف درسیام را انجام میدادم تا بعد بتوانم تماشایشان کنم و از بهترین صحنههای کودکیام را بگذرانم.
اما اگر مخاطب مدفن کرمهای شبتاب را کودکان در نظر بگیرم، باید بگویم برایشان وحشتناک است.
برای دیدن مدفن کرمهای شبتاب هم آمادهی گریه باشید. مخصوصاً وقتی عناصری مثل جنگ و همزمانی رنج یتیم بودن در آن دوران، در یک انیمهی سینمایی جمع شدهاند. از شروع تا پایان، اصلاً فکر نکنید که ممکن است ورق برگردد و گریههایتان تمام شود.
در اولین سکانس، نوجوانی را میبینیم که در ایستگاه قطار میافتد و میمیرد. یک قوطی آبنبات هم کنارش است.
از نحوهی برخورد کارمندان راهآهن، متوجه میشویم که در این فیلم مرگ یک امر طبیعی است.
فیلم فلاشبک میخورد به چند ماه قبل و جنگ جهانی دوم، هنگام بمباران هیروشیما توسط آمریکا.
نوجوانی که اول فیلم دیدهایم، خواهر کوچکش را برمیدارد و از مادرش خداحافظی میکند تا به پناهگاه امن بروند و از خطر بمبارانها در امان باشند.
«سیتا» متوجه مصدوم شدن مادرش طی بمباران میشود. و بعد مرگ مادر.
پدرش نیز جز سربازان نیروی دریایی در حال جنگ است.
حالا سیتا میماند با خواهر کوچکش.
او چه تحقیرهایی را باید تحمل کند، گرسنگی بکشد، و برای سیر کردن شکم خود و خواهرش دست به هر کاری بزند. موقع بمباران که خانهها خالی میشود و مردم به پناهگاه امن هجوم میبرند، بهترین فرصت برای به دست آوردن ذرهای برنج و لباس گرم است. تازه، اگر پیدا شود. چون شوخی که نیست، جنگ است.
شاید داستان مدفن کرمهای شبتاب انسجام و یکپارچگی لازم را نداشته باشد، مثلاً در انتها متوجه حضور راوی میشویم. ولی این موارد چیزی از ارزشهای انیمه بهعنوان یک اثر موفق ضدجنگ کم نمیکنند.
پیشنهاد میکنم اگر این انیمه را ندیدهاید، حتماً سراغش بروید. اما وقتی که آمادگی گریه کردن را داشته باشید.
●اعظم اسعدی●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «مامان» به کارگردانی «زاویه دولان»، محصول سال ۲۰۱۴ کانادا است که در جشنوارهی کن همان سال، نامزد نخل طلا شده و جايزهی ویژهی هیئت داوران را برده است.
فیلم روایت پسر نوجوانی به نام «استیو» با بازی «انتونی اولیویر پیلون» است که مبتلا به اختلال ADHD یا اختلال کمتوجهی و بیشفعالی است. در همان سکانس ابتدایی فیلم، متوجه میشویم که استیو به دلیل به پا کردن آتش در کافهتریا باعث سوختگی شدید یک نفر دیگر شده و به همین دلیل هم از محل نگهداریاش که جایی مثل دارالتادیب است، اخراج میشود. برای همین او باید با مادرش که نقشش را «آنه دوروال» بازی میکند، به زندگی ادامه دهد.
یکی از نقاط قوت فیلم بازی خوب بازیگران است که باعث میشود ما با احساسات درونی شخصیتها همراه شویم. فیلم به دلیل سوژه و ایدهاش لایههای روانشناختی دارد و ما از درون رابطهای که بین «استیو» و مادرش به تصویر کشیده شده، به عمق شخصیتهای آنها درطول فیلم نزدیک میشویم. شخصیتها خوب پرداخته شدهاند، البته من فکر میکنم شخصیتهای مکمل فیلم جا داشت که با جزئیات بیشتری به آنها پرداخته شود.
موسیقی فیلم شاید یکی دیگر از نقاط قوت آن باشد. خیلی جاها درواقع فیلم به کمک موسیقیاش روایت و احساسات درونی شخصیتها را به تصویر میکشد.
فیلم درعینحال که رگههایی از طنز سیاه دارد، سکانسهای بسیاری از آن پر از غم است. من با بیشتر لحظات فیلم گریه کردم و دوستش داشتم. فیلم را برای دیدن پیشنهاد میکنم.
●محبوبه عموشاهی●