ذبح
به «کیان پیرفلک»

در قصّه‌ها روی روایات کهنه اسید بپاش
که ابراهیم تنها برای ذبح
سرت را می‌بوسد
تا بگویی مادر
خون
نقش خود را روی اندام نحیفت
روی نشان مادرزادی‌ات حک می‌کند
در شهادتِ استخوان‌های جوانت می‌خوانم:
برای خاک

خنجرها
برای اسماعیلِ در خیابان غلاف نمی‌شوند
خنجرها
از جوانیِ دست‌ و پاهایت شرم نمی‌کنند
خنجرها
برای آرزوهایت کند نمی‌شوند

کودکی‌ات صدایم می‌زند
از چهاردیوار خانه می‌ترسم
از بردن جنازه‌ات روی دست‌ها
پسرم
راه قبرستان
سرنوشت مادران دیوانه است

قسم به نام خدای نامهربانِ اسماعیل
به لحظه‌‌ی انجماد پوست و گوشت تنت
به خاک که آخرین نشان توست
چاقو را
تنها برای ابراهیم تیز می‌کنم

پسرم فرار کن

سحر گودرزوند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *