ما که تسلیم زندگی بودیم
شایدم دردمون مداوا داشت
واسه‌ی کی شعار می دادیم؟
شعرمون حکم بمب خنثی داشت
هر کی‌ام که مبارزه می‌کرد
خنجرش توی کتف «ما» جا داشت

ما که از اولش پشیمونیم
ما که تا آخرش پشیمونیم
ما که بعد از پرش پشیمونیم
ما که توو خونه‌مون یه مهمونیم
با چه رویی به پنجره گفتيم:
تو بمون! تا «بهار» می‌مونیم؟

چه خودی، چه غریبه هی رد شد
تن ما مثل راه‌آهن بود
خواب رو شونه‌ی رفیقامون
خواب توو خاکریز دشمن بود
حال ما رو اگه کسی فهمید
جای خون توو رگاش سوزن بود

طرف ما که توی بازی‌ها
باخته طبق آخرین آمار
چیزی از تشنگی نمی‌دونی
تو نمی‌دونی از کویر بهار
همه خوشحال و شاد وقتی ما
باخت!
اما گلادیاتوروار

می‌رم از پیش ما منم حتی
می‌رم و رفتنم یه خواهش بود
قبل رفتن فقط بذار بگم
دور ما هم یه مشت جاکش بود!
ما که تسلیم زندگی بودیم
پنجره، اشتباه فاحش بود

عباس اصغرپور
از مجموعه‌شعر «سمعکی روی گوش آجرها»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *