رمان «شبِ ممکن» به قلم محمدحسن شهسواری در سال ۱۳۸۸ توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. این نویسنده پیش از این کتاب، سه کتاب منتشر شده‌ی دیگر نیز داشته است که به زعم بسیاری از منتقدان و مخاطبان، کتاب «شبِ ممکن» در این بین موفق‌ترین اثر وی به حساب می‌آید.
این رمان که ۵ فصل دارد، اغلب با تکنیک‌های داستان‌نویسی پست‌مدرن پیش می‌رود و تا حدودی می‌توان گفت که اندیشه و روایت هم با این تکنیک‌ها درهم آمیخته است و در آخر نیز تا حدودی و البته به طور نسبی می‌توان این اثر را جزو آثار پست‌مدرن تلقی کرد.
نویسنده با چرخاندن دوربینی که در دست دارد همه‌ی وقایعی که در اطرافش می‌بیند (چه وقایع داخل رمان و چه بیرون) را وارد یک بازی می‌کند و در این بین، مخاطب هم جزئی از این پازل و بازی محسوب می‌شود.
این داستان به گونه‌ای روایت می‌شود که مخاطب مرز فی‌مابین همه‌چیز را فراموش کند، مرزی که بین خود و اثر پیش رویش متصور است، مرزبندی زمان، توهم و واقعیت.
می‌توان این اثر را از نظر جنبه‌های روان‌شناختی‌اش نیز بررسی کرد؛ اینکه مرز بین خود و فراخودی که فروید از آنها به عنوان دو عنصر از سه عنصر پیدایش هویت فردی و همچنان پیچیدگی‌های رفتاری انسانی یاد می‌کند، از بین می‌رود، به طوری‌که حتی مرز بین خواننده و شخصیت‌های داستان نیز نفی شده و هرکدام وارد دنیای دیگری می‌شوند و حتی در این میان راوی و دانای کل نسبی داستان نیز از این قاعده مستثنا نیست. [که البته در نهایت نیز این راوی نامطمئن تا پایان از سایه‌ی شخصیت‌ها و داستان بیرون نمی‌آید]
به عنوان نکته‌ی آخر، المان دیگری که ما در این کتاب شاهدش هستیم، به زیر کشیدن اکثر فراروایت‌هایی است که در دل داستان و همچنین ارجاعاتش به دنیای بیرون شکل گرفته و تا پایان داستان نیز، چه در سطح کلمات و چه در لایه‌های معنایی زیرین و اندیشه‌ی کار، با نگاهی هجوآمیز و نقادانه به ارزش‌های برساخته‌ی دنیای سنتی و مدرن مانند، اصالت، قطعیت کامل و همچنین حقیقت مجازیِ واحد، نگریسته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *