که هی برقصد و هی غم بریزد از بدنش
که شل بگیرم و محکم، بریزد از بدنش
و کاش… توی رگم، سم بریزد از بدنش
که زیر جامهی توریت شوکران داری
بغل گرفتهامت مثل پاکت سیگار
که لب به لب بشویم از حرارت سیگار
هوار میکشی: ای تف به نکبت سیگار!
نکش عزیز دلم با که سر گران داری؟!
دو در قفس تن بیپر، دو تا قناری لخت
دو ساق نیلی نازک، دو تا کمان زمخت
شبیه برّهی ششماهه واقعاً خوشپخت
که زیر نیش منی و هنوز جان داری
که فیلم با تو پر از صحنههای متروکیست
تنت خشونت شیرین «پرتقالکوکی»ست
کسی که میکشد این قصّه را به آنسو کیست؟
مگر به غیر مَنَت چند قهرمان داری؟
رسیدهاند به بنبست برکهی چندم؟
دو نیمهماهی بیسر، دو نیمهی بیدُم
اگرچه ریخته شد رودمان به آکواریوم…
هنوز هم تو… دو تا چشم بیکران داری!
حمیدرضا امیری