مثل پرستو دائماً در حال كوچيدن
از روزهاىِ تلخ خرداد آسمان چيدن
مثل “پرستو” توى هر رخداد رقصيدن
تنهايى‌ام مثل پرستو توى اوهام است

مثل دماوندى كه حصر خانگى مى‌شد
يا جنبش سبزى كه نامش زندگى مى‌شد
تنهايى‌ام محكوم به پابستگى مى‌شد
كه چند سالى مى‌شود در حال اعدام است

مثل شبى بى‌وقفه در بيروت يا بغداد
مثل دو گوش خسته از آوازهاى شاد
مثل “ندا” با سرمه‌ى خون در اميرآباد
تنهايى من يک زن غمگين و درمانده است

مثل خودش از زندگى از مرگ بيزار است
محكوم به حبس ابد با حكم “تَكرار”! است
تنهايى‌ام مثل جنازه زير آوار است
كه از خودش از زندگى از مرگ جامانده است

شادى براى نسل من افسونِ افيون است
مثل دهان مادر “ستار” پرخون است
مثل “ترانه” تا ابد بيرونِ قانون است
مثل طنابِ دار در لبخندِ آيينه است

مثل عذابِ عصرهاى تلخ آدينه است
تنهايى‌ام در غربت تلخش قرنطينه است
تنهايى‌ام معشوقه‌اى غمگين و بى‌كينه است
تنهايى‌ام معشوقه‌اى غمگين و بى‌كينه است

م. هادی جمالی

3 نظرات در حال حاضر

  1. و روزی کسی به اجبار پاسخ جانها و عمرهای هدر رفته در باد را خواهد داد… براوو???

  2. قاتل قاتل تنهایی کیست؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *