در سینماسایه‌های این هفته می‌خوانیم:

● معرفی فیلم «آزمایش» از «الیور هیرشبیگل»/ محمد مهدی‌زاده
● معرفی یک فیلم زندگی‌نامه‌ای به نام «اسپنسر» از «پابلو لارائین»/ عاطفه اسدی

همچنین پیش‌تر فیلم دیگری از پابلو لارائین تحت عنوان «کنت» در سینماسایه‌ها توسط عاطفه اسدی معرفی شده است.

فیلم The Experiment به کارگردانی الویر هیرشبیگل و محصول سال ۲۰۰۱ است.
این فیلم ۱۲۰ دقیقه‌ای، در ژانر ترسناک و معمایی بوده و بازیگران آن عبارتند از: موریتس بلایبتروی، یوستوس فون دونانی، کریستیان برکل، اوتو استوکوفسکی، آندریا زاواتسکی، فیلیپ هوخمایر
به عنوان بخشی از یک پروژه‌ی تحقیقاتی روانشناختی، بیست نفر از افراد استخدام شده که قرار است پولی هم دریافت کنند برای این کار، به زندانیان و نگهبانان تقسیم می‌شوند. در یک محیط کنترل‌شده مثل ندامتگاه، «زندانیان» در زندان هستند و ملزم به رعایت قانون هستند، به «نگهبانان» هم دستور داده می‌شود که نظم را حفظ کنند آنها ابتدا در یک بررسی طولانی مدت دوهفته‌ای در مورد تأثیرات نقش‌های تعیین‌شده‌ی قدرت و کنترل قرار می‌گیرند، اما این آزمایش در حد «آزمایش» باقی نمی‌ماند و…
آزمایش؛
یادم می‌آید فیلمی از یک آزمایش اجتماعی دیده بودم که در یک مطب دکتر، هر چند دقیقه صدای بوقی می‌آمد و یک فرد از پیش تعیین‌شده با صدای بوق از جایش بلند میشد، اوایل برای همه مسخره به نظر می‌رسید ولی کم‌کم افراد به او می‌پیوندند و حتی بعد از رفتن او هم این قرارداد نانوشته را ادامه می‌دهند و…
این فیلم در راستای واکنش افراد نسبت به جامعه، قانون و اصطلاحاً شرطی‌شدن است. گروهی که در ابتدا قوانین را به سخره می‌گیرند ولی کم‌کم متوجه می‌شوند برای این که در یک چارچوب جمعی قرار بگیرند باید کارهایی را انجام بدهند و کارهایی را نه!

در طرف مقابل افرادی از همان جنس آدم‌ها هستند که به قید قرعه و شانس نقش نگهبان و ناظم به آن‌‌ها می‌رسد. رویکردی که آن‌ها به خود می‌گیرند هم بی‌شباهت به زندانیان آزمایشی نیست…!
ابعاد و لایه‌های روانشناختی که در پی‌رنگ فیلم وجود دارد کاملا قابل لمس و قابل همذات‌پنداری است. تک‌تک شخصیت‌ها حامل پیامی زیرپوستی ولی در عین‌حال شفاف هستند.
فیلم در نگاه اول مرا یاد Exam انداخت. اما در نگاهی چندوجهی‌تر و عمیق‌تر به نظرم کاملا با فیلم Platform در یک فضا و سطح قرار دارد. اگر پایان‌بندی فیلم طور دیگری بود شاید از پلتفرم هم بیشتر دوستش می‌داشتم.
آزمایش، یکی از فیلم‌های آلمانی خوبی بود که در این مدت دیده‌ام. دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.

● محمد مهدی‌زاده ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم spencer محصول سال ۲۰۲۱ و به کارگردانی «پابلو لارائین»، درامی است که بر یک چارچوب تاریخی – زندگینامه‌ای ساخته شده است؛ یک برداشت آزاد از شخصیت «دایانا» پرنسس ولز و همسر «پرنس چارلز» ولیعهد انگلستان.
داستان فیلم در یک مدت زمان سه‌روزه در سال ۱۹۹۱ می‌گذرد که خانواده‌ی سلطنتی برای گذراندن تعطیلات کریسمس به کاخ ساندرینگهام‌‌ رفته‌اند. فوکوس اصلی فیلم روی دایانا و‌ درونیات اوست؛ زنی که با بحران‌های وجودی و روانی خود کلنجار می‌رود و به‌شدت از محیط و قوانینش رنج می‌کشد و دارد خیلی جدی به طلاق فکر می‌کند.

شخصیت‌های دیگر اعم از ملکه یا چارلز و حتی بچه‌های او، خیلی کمرنگ پرداخته شده‌اند و گویی این تعمدی است تا نشان بدهد فیلم بیشتر می‌کوشد درون یک شخصیت را بکاود، و زیاد وارد کشمکش‌های بیرونی و شرح اضافه نشود.
برای مخاطبی که هیچ‌چیز از تاریخ‌ و زندگی‌ دایانا نداند، فیلم یک لایه‌ی رویی قصه‌گو دارد که تاحدی می‌تواند گیرا باشد؛ قصه‌ی‌ پرنسسی که از همه‌چیز زندگی‌اش ناراضی است. اما همزمان می‌تواند گنگ هم باشد، چراکه خیلی مسائل مطرح‌شده در فیلم ارجاعات بیرونی به ماجرای واقعی دارند.

من بازی «کریستن استوارت» را دوست داشتم و فکر می‌کنم حل شدن این بازیگر در نقشش، چند سر و گردن از کلیت فیلم بالاتر بود و می‌شد جذب او بشوی و ایرادات و نقاط محو و تار داخل فیلمنامه را فراموش کنی.
من فیلم‌های براساس واقعیت را معمولاً خیلی نمی‌پسندم‌ مگر اینکه در زمینه‌ی هنری خود وجهی پررنگ‌تر از خود واقعیت برای ارائه داشته باشند. اگرچه اسپنسر هم برداشتی آزاد از زندگی یک شخصیت واقعی بود و کارگردان‌ کوشیده بود بیشتر از بیوگرافی تعریف کردن، جنبه‌های روانشناختی و هنری اثرش را به رخ بکشد، اما با اینهمه حس می‌کنم برش انتخاب‌شده از زندگی دایانا جذابیت لازم را برای فیلم شدن نداشت و می‌شد ماجرا در موقعیتی پرکشش‌تر رخ بدهد.

فیلم همچنین یک ارتباط بینامتنی با سرگذشت «آن بولین» همسر شاه هنری هشتم در قرن پانزدهم میلادی دارد؛ زنی که به دلیل خیانتی که هرگز ثابت نشد، گردنش را می‌زنند. در فیلم دایانا کتاب زندگی بولین را روی تختش پیدا می‌کند و مشغول ورق زدنش می‌شود. در جاهایی مرز بین واقعیت و خیال نامشخص می‌شود و دایانا بر اثر هم‌حسی‌اش با سرگذشت ترسناک بولین و کشته شدن آن زن، مدام او را می‌بیند و گویی در قالبش فرو می‌رود.
اگر بخواهم مقایسه‌ای بین شخصیت حقیقی و دایانای فیلم داشته باشم، احساسم می‌گوید دایانای واقعی این‌قدرها هم پریشان و بیمار نبوده و فیلم کمی در حق او اجحاف کرده، اما اگر کار را یک فراداستان تاریخی در نظر بگیرم که باید مستقل از حقیقت بررسی بشود، می‌توانم بگویم شخصیت‌پردازی دایانا و تحلیل روانشناختی او خوب انجام شده بود.

با‌توجه‌به این، دو صحنه را در فیلم خیلی دوست داشتم:
۱. صحنه‌ای که دایانا سر میز شام، نمی‌تواند لب به سوپش بزند. بعد خیره به چشم‌های شوهرش، گردنبند مروارید هدیه‌ی او را توی گردن خودش پاره می‌کند. دایانا به‌تازگی متوجه شده شوهرش مشابه همین گردنبند را به معشوقه‌اش هم هدیه داده است. سپس مرواریدهای درشت می‌ریزند داخل کاسه و او با حرص و‌ ولع شروع به خوردن سوپ و قورت دادن مرواریدها می‌کند. (تمایل به بلع اشیا و اختلال pica با منشا روحی روانی، همراه با بولیمیا یا پرخوری عصبی)
۲. صحنه‌ای که دایانا برای مراسم شام کریسمس آماده شده و در پیراهنی از حریر و تور که برایش از قبل انتخاب شده، بسیار زیبا شده است. او بعد از تماشای خودش در آینه، جلوی پنجره می‌رود تا قدری نفس بکشد و بعد با سیم‌چین توی دستش، بازویش را زخمی می‌کند. انگار که بخواهد عمداً تصویر زن زیبای بی‌نقصی که به او‌ دستور داده‌اند باشد را خراب کند. (خودزنی یا self harm به جهت کنترل درونیات پریشان)
هرچند که این دو صحنه گویی در تخیلات ‌او رخ می‌دهند و واقعاً انجامشان نمی‌دهد، اما چیزی از زیبایی‌ جنبه‌ی روانشناختی‌شان کم نمی‌شود.

گمان می‌کنم پابلو لارائین اگر یک فیلم هم درباره‌ی‌ ملکه ثریای ایران بسازد، در کنار اسپنسر و «جکی» (۲۰۱۵)، سه‌گانه‌اش در زمینه‌ی زندگی زنان سلطنتی‌ای که هرکدام به‌نحوی با یک بحران و اتفاق غمگین دست‌و‌پنجه نرم می‌کردند، تکمیل بشود.
از این کارگردان فیلم No را پیشنهاد می‌کنم. «اسپنسر» را هم درصورتی ببینید که شیفته‌ی کریستن استوارت یا علاقمند به رازآلودی زندگی دایانا هستید. در غیر این صورت شما را هم مانند من راضی نخواهد کرد.
من که همچنان در این مورد خاص، تماشای مصاحبه‌ها و مستندها را ترجیح می‌دهم.

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *