زمین

در آینده‌ای نزدیک
که با ضربان قلب
قابل‌شمارش است
زمین
با فریادی پدرانه خواهد گفت:
ای جهانیان!
گاهِ عزیمت فرا رسیده است
باروبُنه بربندید
دیرزمانی‌ست که تو، انسان
دیگر در من نمی‌گنجی
تو را جهانی دیگر باید
بگذار دمی
دور از هیاهو
صدای امواج اقیانوس
و آوای حرکت موّاج رودهای خروشان
صفیر طوفان‌های قاره‌ای
را بشنوم
سالیان درازی‌ست
که این آواها را نشنیده‌ام
و این مناظر را ندیده‌ام
بگذار آب‌های سرد رود‌ها
در تن خسته‌ام نفوذ کنند
در اعصار و قرون
اندیشه‌ی سرنوشت تو
لحظه‌ای مرا آسوده نگذاشت
دردی عظیم کشیده‌ای انسان
جراحاتی عمیق در روح توست
که با گذشت سالیان دراز
التیام می‌پذیرد
و چقدر رنج دیده‌ای
و پیش از تو، من
که تمام سرگذشت‌ها را
از بر دارم
کنون وارهیده‌ای
از رنج و درد کهنه‌ی اعصار
کنون، دورانِ پیش
سیمائی غریب و باورنکردنی دارد
و از «جهنم درون»
بهشتی شگفت‌آور
آفریده‌ای
اینک انسانی نو
جهان را
می‌کاود
انسانی نوین
و مسیری نو
از
جهالت به علم
▪️
بگذار
از دور
نظاره‌گر تو باشم
باروبُنه بربندید!

محمدعلی مَواجی*
شیراز، اسفند ۱۳۵۹، در سن ۲۴ سالگی

 

* (تولد: ۱۰ بهمن ۱۳۳۴ بندر بوشهر – شهادت: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱، نبرد آزادسازی خرمشهر)
تحصیل‌کرده‌ی علوم سیاسی، شاعر و مترجم. اشعار او همراه با گذری به زندگی‌اش، در کتاب «تاوان عظیم انسان‌ بودن» به کوشش «مژده مواجی» به چاپ رسیده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *