در ستون فرشته‌های کاغذی این هفته می‌خوانیم:

•معرفی رمان ضدجنگ «تبصره‌ی ۲۲» نوشته‌ی جوزف هلر/ اعظم اسعدی

•معرفی رمان جنایی «سایه‌ی آنچه بودیم» از لوئیس سپولودا/ محمدرضا عبادی

همچنین در هفته‌های گذشته، رمان دیگری از سپولودا به نام «یادداشت‌های روزانه‌ی آدمکش احساساتی» در فرشته‌های کاغذی معرفی شده است.

تبصره‌ی ۲۲ عنوان رمانی از جوزف هلر نویسنده‌ی آمریکایی است که با ترجمه‌ی احسان نوروزی توسط انتشارات چشمه منتشر شده است.

از این رمان به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های ضد جنگ نام برده شده است. وقتی کتاب را می‌خواندم، یاد فیلم Mash به کارگردانی رابرت آلتمن افتادم.

زمان رخ دادن داستان، دوره‌ی جنگ جهانی دوم است. کتاب پشت‌صحنه‌ی جنگ را به تصویر می‌کشد.

در این رمان به زندگی نظامیان در طی جنگ پرداخته می‌شود. بعضی از آنها می‌میرند. بعضی ارتقا درجه پیدا می‌کنند. عده‌ای از وضعیت اسفناک جنگ استفاده می‌کنند و به دنبال منافع اقتصادی خود هستند. عده‌ای هم به دنبال در رفتن از وظایف خود. شخصیت اصلی کتاب یوساریان نام دارد.

در شروع رمان یوساریان افسر ارتش خلبان آمریکا را در بیمارستان می‌بینیم. او از هر ترفندی استفاده می‌کند، تا از جنگ فرار کند. یوساریان خلبان پرواز است و بخاطر کارشکنی‌هایش با توجه به «تبصره‌ی ۲۲» تعداد پروازهایش از طرف مافوقش اضافه می‌شود.

راوی کتاب سوم شخص محدود است. شخصیت‌ها را با توجه به نحوه‌ی ارتباطی که با یوساریان دارند معرفی می‌کند. که عبارتند از افسرهای جنگ، سرهنگ‌ها و ژنرال‌ها، کشیش، دکترها و پرستاها و چند زن.

شروع کتاب جذاب است. کم‌کم با ورود شخصیت‌ها به نظر من خواندن کتاب مشکل می‌شود و هر چه جلوتر می‌رود به جذابیت رمان اضافه می‌شود.

کتاب را دوست داشتم و خواندش را پیشنهاد می‌کنم.

● اعظم اسعدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فکر می‌کنید سقوط یک گرامافون، در آسمان سانتیاگو، درست در لحظه‌ای که اگر کسی به آسمان نگاه می‌کرد می‌توانست آن را چمدانی کوچک تصور کند، این یکی از درخشان‌ترین عجایب دهه 1960 که نه فقط صفحات 33 دور و 45 دور که صفحات 78 دور را هم پخش می‌کرد؛ چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟

من هم فکر می‌کردم که هیچ اهمیتی! این تفکر برای قبل‌تر بود، قبل از آنکه با لوئیس سپولودا را بشناسم. نمی‌توانم بیشتر از این از شخصی که همانطور که در معرفی قبلم گفتم، کتاب آدمکش سانتی‌مانتال را جلوی قفسه‌ی ادبیات ملل رها کرده بود تشکر کنم!

به این‌جای داستان که رسیدم، گرامافون که سقوط کرد، ماست‌هایم را کیسه کردم و منتظر بودم که تا وقتی این کتاب را تمام نکرده‌ام، حتی قرار نیست برای آب خوردن هم به خودم زحمت بدهم. درست هم حدس زده بودم. زن و شوهری دمدمی مزاج، در یکی از خیابان‌های سانتیاگو، داشتند شیلی را روی سرشان می‌گذاشتند و در حالی که سگ‌های کوچه می‌نواختند تا گربه‌ها را با عربده‌ی این‌ها برقصانند، یکهویی این وسط گرامافون ما از پنجره‌شان پرت می‌شود بیرون. شاید بتوانید تا چند لحظه‌ی دیگر را حدس بزنید که گرامافون قرار است کجا فرود بیاید؛ البته که نه روی زمین! سوزن گرامافون مهمان مردی می‌شود که خودش را حسابی پوشانده و به سرعت در حال رد شدن از خیابان است.

شاید تا اینجا هم بتوانید پیش بروید که قرار است یکی از شخصیت‌ها عاشق کارآگاه‌بازی باشد و سعی کند کشته شدن این مرد را ماست‌مالی کند.

“سایه‌ی آنچه بودیم” این اثر خوب از نشر «خوب» ولی قرار است سایه‌ی آن‌هایی را به هم پیوند بزند که مردِ زیر سایه‌ی گرامافون را می‌خواستند؛ بعضی مُرده و بعضی هم زنده… . پیشنهاد می‌کنم اگر سرتان درد می‌کند و دوست دارید چند شب را حتی در خواب هم در خیابان‌های سانتیاگو قدم بزنید و مراقب باشید که گرامافونی روی سرتان سقوط نکند، این کتاب را از دست ندهید.

نثر شیوا و روان سپولدا نیاز به توضیح بیشتر ندارد. گره‌افکنی‌ها آنقدر استادانه ایجاد شده‌اند که باور کنید بیشتر به کلاس درس نویسندگی و آموزش ادبیات جنایی می‌مانند تا هرچیز دیگر… . ترجمه‌ی حسن مرتضوی از این کتاب را هم پیشنهاد می‌کنم چرا که مهم‌ترین المان ترجمه‌ی این فرم از داستان‌ها را به خوبی رعایت کرده است. آن جوهره‌ی لحنِ نویسنده که شما را تا پایان اثر و حل معما‌ها همراه می‌کند، شاید در ترجمه کمی ضعیف شده باشند ولی به نظر نمی‌رسد که لطمه دیده باشند.

● محمدرضا عبادی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *