در «فرشته‌های کاغذی» این هفته، «کورت ونه‌گات» و «کوبو آبه» منتظر شما نشسته‌اند با:

گهواره‌ی گربه
و
زن در ریگ روان

در یادداشت‌هایی از «محبوبه عموشاهی» و «عاطفه اسدی».

کتاب «گهواره‌ی گربه» نوشته‌ی «کورت ونه‌گات» در سال  ۱۹۶۳ است که توسط «علی‌اصغر بهرامی» ترجمه شده و نشر «افق» آن را منتشر کرده است.
داستان از زبان نویسنده‌ای روایت می‌شود که می‌خواهد کتابی درمورد پایان یافتن جهان بنویسد و در جریان تحقیقاتش برای نوشتن کتابش با بچه‌های دکتر «فلیکس هونیکر»، مخترع بمب اتم، ملاقات می‌کند. در ادامه و در جریان تحقیقاتش با شخصیت‌های دیگری هم آشنا می‌شود و اتفاقات مختلفی پیش می‌آید که داستان را پیش می‌برند.
روایت، ساختاری خطی ندارد و دارای رفت و برگشت‌های زمانی است‌. داستان پر از ایده‌های خلاقانه است و انگار ما را وارد دنیایی تازه می‌کند که هرچه در داستان پیش می‌رویم جذابیتش بیشتر می‌شود و بیشتر ما را به اعماق خودش می‌برد.
فضای داستان علمی – تخیلی است و درعین‌حال مسائل زیادی را از علم و اختراع بمب اتم تا عشق، مذهب، روابط بین انسان‌ها، روش‌های زندگی‌شان و افکارشان را به تصویر می‌کشد. کورت ونه‌گات تمام این مسائل را بدون اینکه درمورد آنها هیچ قضاوتی بکند با آن زبان روان، دوست‌داشتنی و خواندنی مخصوص خودش فقط به تصویر می‌کشد و طوری ما را به عمق آنها می‌برد که تا مدت‌ها فکرمان را به خودشان و سؤال‌هایی که در ذهنمان نقش می‌بندد، مشغول می‌کند. همچنین شخصیت‌ها بسیار هنرمندانه پرداخته شده‌اند و آن‌قدر واقعی هستند که می‌توانیم آنها را در کنارمان حس کنیم و درکشان کنیم.
خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

«زن در ریگ روان» نام رمانی از «کوبو آبه» است که در سال 1962، منتشر شده است. کوبو آبو نویسنده، نمایشنامه‌نویس، عکاس و حشره‌شناس درگذشته‌ی ژاپنی است که منتقدان او را «کافکای ژاپن» می‌دانند. مضامین اصلی آثار او اغلب حول محورهای «هویت و بحران آن»، «هستی»، «فردیت» و «پوچی» می‌چرخند. او برای رمان زن در ریگ روان، برنده‌ی جایزه‌ی ادبی یومیوری شده است. این کتاب، اولین اثر کوبو آبه است که به زبان انگلیسی، ترجمه شده و همچنین فیلمی به کارگردانی «تشیگاهارا هیروشی» نیز از روی آن ساخته شده و در جشنواره‌ی کن سال 1964، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. من چاپ چهارم این کتاب را که در سال 1391 با نشر نیلوفر منتشر شده است، با ترجمه‌ی «مهدی غبرائی» خواندم.
یک معلم و حشره‌شناس به اسم «نیکی جومپی» برای یافتن گونه‌های تازه‌ای از حشرات، به یک منطقه‌ی ساحلی سفر می‌کند، و اتفاقاتی در آن‌جا برایش رخ می‌دهند که هرگز تصورش را هم نداشته، و ناگهان همه‌ی چیزهای عادی، شکل کابوس‌واری به‌خود می‌گیرند.
کتاب به سه بخش کلی، و سی و یک فصل تقسیم می‌شود. از همان ابتدا داستان مدام حول «شن» می‌چرخد و تمام جزئیات مربوط به آن را خیلی دقیق و واضح و علمی توصیف می‌کند جوری که روایت در جاهایی، شکلی کسالت‌بار به خود می‌گیرد اما این کسالت و خستگی انگار تعمّد نویسنده است تا شرایط کابوس‌وار و تلخ شخصیت‌ اصلی را واضح‌تر به خواننده نشان دهد، و درست مانند «نیکی» که در شن تقلا می‌کند، زندگی‌اش را ادامه می‌دهد، به خواب می‌رود و عشقبازی می‌کند و حتی در آب و غذایش هم شن مثل یک عنصر جدانشدنی وجود دارد، خواننده هم در سطرهای مختلف کتاب، این رخوت و کلافگی را درست مثل گیر کردن در شن، تجربه می‌کند. برای همین می‌توانم بگویم خسته شدن از تکرارهای پی در پی توصیفات کتاب و لوکیشن محدودی که کل ماجرا در آن اتفاق می‌افتد، احتمالاً تعمد نویسنده بوده است، و البته بخشی از آن هم به سلیقه‌ی ادبی مخاطب برمی‌گردد.
فضای کتاب هم از تم رئال جادویی و هم از عناصر سورئال برخوردار است، و یک جاهایی یادآور داستان تجاوز قانونی از همین نویسنده است، که در آن خانه‌ی فردی توسط یک گروه ناشناس زورگو، از او گرفته شده، امّا متجاوزان در زن در ریگ روان، خود «فرد» را نشانه رفته‌اند و به دامش انداخته‌اند و او را در روایتی کابوس‌وار، تاریک و پر از ذرات شن، غرق کرده‌اند. دو عنصر «شن» و «زن» از پررنگ‌ترین عناصری هستند که در رمان حضور دارند. شن همانطور که قبلاً نوشتم در تمامی کلمات کتاب پخش شده و مخاطب و شخصیت‌ها را به یک اندازه آزار می‌دهد، و زن که یک شخصیت مکمل و فرعی است، نامش را به عنوان کتاب قرض داده، و حضوری سایه‌وار، اما تاثیرگذار دارد. به جز این‌ها، از حشرات مختلف هم کارکردهایی نمادین گرفته شده، مثل جایی که از شب‌پره و عنکبوت و رابطه‌شان با نور صحبت می‌شود، و در واقع روحیه‌ و تخصص حشره‌شناسی نویسنده در این داستان، بسیار به کمکش آمده است.
از مضمون و محتوای کتاب می‌توان برداشت‌های مختلفی داشت، مثلاً می‌شود محیط شن‌آلود دهکده‌ای که نیکی در آن گیر می‌افتد را در سطح گسترده‌تر، به‌عنوان جامعه درنظر گرفت و بیل زدن شن‌ها را نماد تلاش‌های طاقت‌فرسایی دانست که انسان معمولی برای بقایش انجام می‌دهد، جوری که بعد از تقلا و ناکامی‌های بسیار، سرانجام هویت و فردیت و علایق و امیدها و آرمان‌هایش را از دست می‌دهد و به سایه‌ای از خودش بدل می‌شود که ماشین‌وار، آنچه بالادستی‌ها از او می‌خواهند را انجام می‌دهد تا شاید یک روز، فرصت انتخاب و آزادی داشته باشد.
امّا آیا نیکی یک روز فرصت انتخاب و بازگشت به خودش را پیدا می‌کند یا تا ابد ته گودال شن می‌ماند؟ در آن گودال چه حوادثی بر او می‌گذرد؟ این‌ها را باید در کتاب خواند و کشف و همذات‌پنداری کرد، حتی اگر حس قورت دادن شن، فرو رفتن شن توی چشم، دست و پا زدن بیهوده در شن و توصیف‌هایی از این دست، خواننده را خسته، عصبی و بیزار کند.

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *