هیچ خاطره‌ای از کنار ما نمی‌گذرد
تا تلخ
نماندمان
این همه‌ی زندگی را
که حسرت قهقهه گذاشت
بر دل
آی
اتوبوسی که می‌گذری بی‌ما
از جاده‌ها
خاطرات نسلی
که سوخت، سوخت را
در سینه‌کش جاده‌های مرگ
به‌خاطر بسپار
و نگو که
این‌جا کجای ناکجاهای بیغوله‌های جهان بود
زوزه بکش، زوزه بکش
زخم کبوترانی که جلد نبودند
کم که کمت نیست
تا این سینه نریزد به‌ پایت هزار مروارید آهیده
پشت شرم تپه‌ها
جیغ‌جیغ شقایق‌ها
در کوردید چشم‌انداز
برای همیشه گم بمان
اگر چه آفتاب خود
بی‌گواهِ این‌همه واقعه
تلخ
نمی‌گذرد
که《حکایت هم‌چنان باقی‌ست》

علیرضا پنجه‌ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *