از بغضِ خوزستان
اشکِ بلوچستان
رگ‌های آویزان
خون می‌زند بیرون

دیوار می‌ریزد
آوار می‌ریزد
هربار می‌ریزد
خونابه در کارون

این قصه کوتاه است
با نفرت و آه است
با یَزْله همراه است
از ایذه تا صیدون

فریادِ آبان است
داغِ سراوان است
خشمِ خیابان است
این رقصِ ناموزون

از خاکِ سوسنگرد
ته‌مزّه‌ی گوگرد
از نفت، تنها لِرد!
«…تبریکِ تلویزیون»

یک مرزِ باریک است
رگبار و شلّیک است
در رگْ ترافیک است
تا پُر شود هامون

با مرگ صحبت شد
نوبت به نوبت شد
شلّاق قسمت شد
در حقّ و در قانون

خون توی بشقاب است
یک‌ نقشه بر آب است
حتی خدا خواب است
در سرزمینِ خون

پویا خازنی اسکویی

عکس از: بابک آب‌برین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *