بارون میاد و شهر خوابیده
سیگار روشن میکنم تنها
بارون میاد و کوچهها انگار
دارن میرن تا آخر دنیا
بارون میاد و شهر کِز کرده
کنج اتاقم مث ترسوها
بارون میاد و کوچههای شهر
پر میشن از خون پرستوها
این زیرسیگاری پر از درده
که دود میشه میره اون دورا
تو مبل این خونه فرو میرم
میترسم از دستور مأمورا
توی سرم فریاد یک نسله
نسل سکوت و آتش و زیتون
موروث ما خاکستره انگار
نسل غروب و آهن و افیون
سربازهای جنگ سرسختن
اما من از این جنگ میترسم
جنگ من و بارون و تنهایی
از هدست و آهنگ میترسم
فرهاد میخونه «شب مهتاب»
بارون میاد و شهر خوابیده
خون پرستوها رو بارون شست
این شهرو انگار دیو بلعیده
دیوا تموم شهرو میبلعن
خون میچکه تو حوض نقاشی
توی سرم فریاد یک نسله
یک نسل، هنگام فروپاشی
محمد ملکشاهی