هفتبار میزنم رو “دکمهیبرف”:
همهی قارهها سفید میشن
“دکمهیصافِصاف”ـو میزنم و
ابرای دنیا ناپدید میشن…
من خدام، هیچکی باورش نمیشه
هر جا میگم؛ پارانوئید میشن!
“دکمهیآتیش”ـو فشار میدم و
جنگلای جهانو میسوزونم
میزنم روی “دکمهیبهمن”↓
روزایی که یه خُرده مهربونم
من خدام، هِی تو! باورت نمیشه؟
شایدم فک(ر) کنی که من دیوونهم!
میزنم روی “دکمهیاستپ”:
کلّ دنیا، یه دفعه، وایمیسته؛
هواپیماها، آدما، قطارا،
یه دونده که داخل پیسته…
منخدام!!! با… با… باورم نمیشه!
خدایی که خودش آتئیسته : )
میندازم قرصماهو بالا وُ
مزهی نور میگیره دهنم
دکمهی اوم؟… خسوفـو میزَنـَ… نه!
“دکمهی تا ابد شب”ـو میزنم
من خدام؛ یه خدای تکنولوژیک
دکمههای زیادی هسـ(ـت) رو تنم:
دکمهی: سیل، زلزله، کابوس
دکمهی: قتلِ عمدیِ ناموس،
جنگِ -حتّی- جهانیِ هفتم
دکمهی پخشکردنِ ویروس
دکمهی مرگ کاملاً آنی↓
از طریق بروز آنفا(ر)کتوس
دکمهی بیگبنگِ بیستویکم
دکمهی: اشکِ بعدِ هر خنده،
جزر، گرمایشزمین، قحطی
دکمهی تِر زدن به آینده
دکمهی… بینِ دکمهها، میزنم↓
روی “تغییرِشکلبهبنده”:
میکنم شکل آدمی خودمو
که پزشکش میگه روانپریشه
میبینم صورت پرستارمو
میگه: “قورتش بده، این آخریشه!”
دکمههایلباسمـو میزنم…
من خدام، هیچکی باورش نمیشه
هستی محمودوند
سلام ایده خوبی داشتید. جای صحبت زیاد داشت