با خران قبیله همدستم
شیر وقتی که در محاصره است
گره از کار خلق وا کردیم
گرچه در روزگارمان گره است

عرعرِ از سر نفهمی باش
تا که تحسین خاص و عام شوی
صحبت از فلسفه نکن آقا!
نکند تشت پشت‌بام شوی

پارس کن/سمت من… نه! حمله نکن
کار سگ‌ها همین صدا شدن است
شیر وقتی که نیست می‌دانند
وقت، وقت خودِ خدا شدن است

مثل یک برّه باش وقت شکست
گرگ بودن خلاف این جنگ است
بی‌گمان گاوها نمی‌فهمند
کُرک‌های تو زیر این رنگ است

آه بی‌انتهاست این قصه
کبک‌ها توی برف خوابیدند
شعر گفتیم و گاوهای جهان
جای شام و نهار بلعیدند

ژست‌های همیشه روشنفکر
آدمیّت که تا ابد تنهاست
شیر را با خران که راهی نیست
شهر تنها برای لمپن‌هاست…

مهدی معظمی

1 نظر در حال حاضر

  1. آفرین مهدی…آفرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *