افطارِ خواب‌رفته و پُر غصّه‌ی پدر
افطارِ گیجِ در پُک سیگار تا سحر
مادر که وَرز آمده با تلخیِ خبر
در ربّنای چشمِ ترش می‌فشاردم

افطارِ شور و هق‌هقِ یک کوچه در محل
شیرین نمی‌شود که چه هی «ماهتون عسل»!
خوب‌ است، موشِ مُرده‌ی این شهر لااقل
در پخشِ زنده‌ی خبرش، می‌شُماردم:

«یک کُشته، هفت زخم، در اِخلال کازرون»
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلِ ردِّ خون
بر خُرده شیشه‌هایِ خیابانِ از جنون
افطار، روی داغ دلش می‌گذاردم

در شوقِ پختِ نذریِ این ماه بعد از این
از شیرِ داغِ یک شبِ دلخواه بعد از این
تا‌ بغضِ سفره‌ی سحرش، آه بعد از این
مادر، نداردَم به خدا می‌سپاردم

سارا سلماسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *