گفتگو از نیلوفر شریفی
نخستین انتشار در روزنامهی دنیای اقتصاد
آنچه در شعر شما مشهود است، زبان روایی شعرهاست. شعر روایی در ادبیات ایران سابقه زیادی دارد اما كمتر از سوی شاعران جوان مورد توجه قرار میگیرد، چطور شد كه بر سمت و سوی زبان روایی متمركز شدید؟
بهرهگیری از زاویه دیدهای متنوع، فضاسازی، پیشکشیدن خردهروایتها، عینیگرایی، تصویرسازی و در همآمیختن همه اینها با تخیلی غنی از مولفههایی بود که در پیش بردن شعرهای «آشویتس خصوصی من» از آنها بهره بردهام. تا نبینیم نمیتوانیم بنویسیم، حال این رویت و دیدن میتواند خلق تصویری در تخیل یا تصویری وام گرفته از امر واقع باشد. از سویی جهان ذهنی ِ من نویسنده یکسره درگیر چیزها، اشیاء، نسبت آنها با واقعیتها و رویدادهاست بر همین اساس است که ناخودآگاه بیانم به سمت روایت میرود و از آنجا که با غریزینویسی مشکل دارم معمولا پیش از نوشتن به ابژهای که برای خلق انتخاب کردهام فکر میکنم، دربارهاش میخوانم و در فرآیند نوشتن تا جایی پیش میروم که روایت مرا به شهود و کشفها برساند. پیش از نوشتن سعی میکنم آگاهانه بخوانم و در فرآیند نوشتن خواندهها را رها میکنم. این فرآیند و شکل نوشتن هم متاثر از خواندههای من و هم ایده گرفته از نظرگاههای شخصیام درباره خلاقیت و ادبیات است.
از سویی تن دادن به شعرهای روایتمند، نوعی تلاش برای تحقق تمایز در فضای شعر مدرن فارسی است. ایده شعرهای روایی در شعر کلاسیک و مدرن فارسی سابقه طولانی دارد. از حکیم ابوالقاسم فردوسی تا سنایی غزنوی و دیگران در مثنویهایشان بهعنوان قالب قصهگوی فارسی روایت کردهاند و در روزگار ِ مدرن هم، نیما یوشیج و مهدی اخوانثالث از سرآمدان شعر روایی هستند، منتها با دقت نظری در شعرهای روایی آن عالیجنابان متوجه میشویم که عمده روایتهای آنها تحت تاثیر کلان روایتهاست، حال آنکه من ملهم از ایدههای داستانکوتاهنویسی مدرن سعی میکنم در روایتهای شاعرانهای که به دست میدهم به کلانروایتها تن ندهم و خردهروایتها را پیش بکشم. شعر مدرن فارسی با تن زدن از همه امکانها برای تحقق خلاقیت و نگاه انتقادی و فروکاسته شدن به نوشتههای کوتاه «کشفمحور» روزبهروز به قهقهرا میرود.خیلیها بیهیچ مطالعهای هر چیزی به ذهنشان میرسد را که ذره و بارقهای از کشف نسبت مثلا آ با ب دارد، سر هم میکنند و آنها را بهعنوان ادبیات و شعر به ملت تحمیل میکنند، من با تلقیهای تقلیقگرایانه از ادبیات و شعر در این سالها مشکل دارم و برای اینکه به مخصمههای باب روز گرفتار نشوم سعی کردم، از ایده شعرهای روایی و بلند برای نشان دادن این تمایز بهره بگیرم. اینکه تا چه حد در اجرای این ایده و شعرهای کتاب «آشویتس خصوصی من» موفق بودهام، بحث دیگری است و منتقدان باید نظر دهند.
كشف و شهودهای شعرهایتان نشان میدهد بهطور واضح روی زندگی متمركز شدهاید. درباره این شاخصه كه شکلدهنده بخش مهمی از جهان شعریتان است بگویید.
همانطور که در پاسخ سوال قبل شرح دادم، رسیدن به کشف و شهود، از ضرورتهایی است که در نوشتن برای خودم تعریف کردهام، از طرفی هرگز نمیخواستم شعر را صرفا به «کشفهای» حسی و لحظهای فرو بکاهم و برایم مهم بود ادبیات با همه امکانهایی که در اختیار دارد در شعرهای این مجموعه شکل بگیرد. از سویی برخی از شعرهای این مجموعه بازتابی است از زیست شخصی، حرفهای، روانی و اجتماعی من، و تعمد داشتم گاه با بیانی خلاقانه و زیباییشناسانه تکههایی از خویش را افشا کنم و این تعمد هم از درک و تلقی من از ادبیات ناشی میشود. از نظر من ادبیات به مثابه افشاگری است و نویسنده چارهای ندارد غیر از اینکه خود را افشا کند؛ بیشک کار نویسنده هم افشای اطلاعات طبقهبندی شده نیست. نویسندهای که تن به اعتراف نمیدهد، نمیتواند گام در نقد سنتهای قدرتمند بردارد. بخش عمدهای از ایدههای «آشویتس خصوصی من» مایه گرفته از «زندگی» به معنای عام و «زندگی من» به معنای خاص است؛ در عینحال پرهیز کردم با پیش کشیدن روایتهای شخصی به «حدیثنفس»گویی و «ناله» گرفتار شوم سعی کردهام تجربههای زیست شخصیام را در روایتهای «آشویتس خصوصی من» با مسائل عمومی گره بزنم.
كشف و شهودهای متن شعرهایت زیرپوستی است و در لایههای متعددی پنهان است. آیا معتقدید مخاطب باید برای دستیابی به شگردهای شعرهایتان متن را بشكافد؟
من نمیخواستم و نمیخواهم به مخاطب باج بدهم. قطعا خرج و حساب مخاطب جدی ادبیات و هنر از مخاطبهای باری به هر جهت جداست و من بدون اینکه بخواهم مخاطب را تحقیر و به او توهین کنم، بیشک آن دست مخاطبهایی که متنهایی مانند «آشویتس خصوصی من» را بر میگزینند، مخاطبهایی هستند که تمایل دارند در فرآیند خوانش و بازخلق شعرهای کتاب مشارکت داشته باشند و صرفا پی لذتجویی و مصرف محتوای ادبی نیستند. من با مخاطبهایی که در کنار عنصر مهم لذتجویی و سرگرمکننده ادبیات به وجوه انتقادی آثار هم التفات دارد بسیار نزدیکتر هستم تا مخاطبهایی که صرفا «چیزی» میخوانند که حالشان خوش شود و بس. بدون اینکه انتظار داشته باشند، متن آنها را به درنگ، تامل وا دارد. متاسفانه متاثر از کاهلی مخاطبهای هنر و ادبیات، نویسندهها و شاعرانی بسیاری هم برای آنکه بیشتر دیده شوند، هر روز سطح کار و آثارشان تنزل پیدا میکند و به تعبیر احمد شاملو پی پاسخ دادن به «سفارش»ها هستند؛ با این تفاوت دردناک که احمد شاملو «کمفروشی» نمیکرد و شبانهروز سخت کار میکرد و در عین توجه به «سفارش زمانه» نیمنگاهی هم به ارزشهای زیباییشناسانه و خلاقانه داشت؛ اما آقایان و خانمها نه تنها یکهزارم جناب الف. بامداد فقید کار نمیکنند و پیگیر نیستند و مطالعه ندارند بلکه ارزشهای زیباییشناسی و ادبی و خلاقانه هم به کل رها کردهاند و هر «چیزی» را تلقی «ادبیات» میکنند!