یلدا خوش آمدید پس از مدتی مدید
من با شما دوباره بپوشم هوای عید
با اینکه مه گرفته وُ آوارِ سردِیام
لبخند میزنم که شما گرمتر شوید
لبخند میزنم شبِ سرد و مچاله را
در گرمِ ساعتی که مرا تا شما رسید
امشب که دعوتید و قرار همیشگیست
رویایِ گیج و خالی و از خنده ناامید
در بیبضاعتم، نفسی شعرْ تَر بریز
تا دانهدانه ریخته در قالبی جدید
هر گوشه را به خاطرتان جستجو کنم
« ایمان بیاوریم به آغازِ…» رو کنم
تا خواب پلکهای من از جا پریده است
در صفر ساعتی که مرا قد کشیده است
یلدا کنارتان من و گل های پرده و…
چشمان پنجره که مرا شعر کرده و…
در روی میز، حافظ و طرحِ گزینهها
مثل همیشه هم من و هم بغض و کینهها
خالی کن از گزینهی من روحِ خسته را
تا فال حافظت نَکِش این بختِ بسته را
آتش بکش به هرچه که، پیش از تو بوده خاص
وقتی که دود شد، بِبَرش کوچه از تراس
شاید که عشق با تو، دری را که وا کند
از دورهای دست، مرا هم صدا کند
سارا سلماسی