در سینماسایه‌های این هفته:

«پویا خازنی» از فیلم Stay و به‌کارگیری Dream Work در لحظات پیش از مرگ‌ در آن نوشته،

«عباس اصغرپور‌» به‌طور خلاصه سه همکاری معروف زوج «الیا کازان» و «مارلون براندو» را معرفی کرده،

و‌ «محبوبه عموشاهی» یکی از مشهورترین آثار «دیوید کراننبرگ» در ژانر علمی‌تخیلی را‌ برای تماشا پیشنهاد داده است.

فیلم «stay» به کارگردانی مارک‌ فاستر و محصول سال ۲۰۰۵ آمریکا است.

از بازیگران فیلم می‌شود به نائومی واتس، رایان گاسلینگ و یوون مک گرگور اشاره کرد.

داستان فیلم اینطور شروع می‌شود که ما با صحنه‌ی تصادف و آتش گرفتن یک ماشین مواجه می‌شویم و در کنار ماشین یک جوان (هِنری) کاملاً خونسرد روی زمین نشسته و در ادامه‌ با هِنری که یک آدم اسکیزوفرنیک و افسرده‌ است و دانشجوی رشته نقاشی‌ست، آشنا می‌شویم. او قصد دارد مانند کریستال لوور نقاش (کسی که در ۱۸ سالگی تصمیم گرفته بود که در ۲۱ سالگی همه‌ی نقاشی‌هایش را بسوزاند و خودکشی کند) دست به خودکشی بزند.

فیلم جایی میان واقعیتِ دستکاری شده و خیال در جریان است.

تدوین فیلم و دوربین شاید علاوه بر داستان، یکی دیگر از نقاط قوت فیلم تلقی شده و در ساخت این فضای رئال/سورئال کمک کرده باشد؛ فیلمی که واسطه‌ی درون‌مایه‌ی اسکیزوفرنیکش ظرفیتی را فراهم نموده که مرز بین خیال و واقعیت برچیده شود.

با دیدن داستان و فرم اثر، می‌شود یاد فیلم‌های زیادی از جمله «memento» افتاد.

در این فیلم ۹۹ دقیقه‌ای، احساس گناهی هست که منشاء آن محو است؛ کلیدهایی که در خلال داستان از واقعیت وام گرفته شده و ورطه‌ی خیال لغزیده‌اند.

خیال همیشه جذاب است، همیشه می‌تواند بدیع باشد چون که مرزی ندارد، در ساحت تفسیرها شناور است و حقیقت را به بازی می‌گیرد و نسخه‌های متعددی از آن را روایت می‌کند. همین هم باعث می‌شود این درام‌ روان‌شناختی، عمق پیدا کرده و لایه‌های مختلفی در آن ایجاد شود.

یکی دیگر از مشخصه‌های این فیلم به‌کارگیری کارکرد رویا (dream work) در لحظات قبل از مرگ است، جایی که در آن در فاصله‌ی بسیار کوتاهی، تمام واقعیت‌ها و فکت‌ها تبدیل به ابزاری می‌شوند برای تخیل و ساخت دنیایی که چیزهایی را از گذشته و ناخودآگاه دزدیده و جایی که از حال و آینده تسخیر شده.

در مجموع به نظرم فیلم اثری پیشنهادی است، هم سرگرم‌کننده است و مخاطب را خسته نمی‌کند و هم اینکه لحظات بدیع و خوبی را در جریان داستان‌گویی به مخاطب عرضه می‌کند.

● پویا خازنی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

«الیا کازان و مارلون براندو: زوج درخشان قرن بیستم»

الیا کازان کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده‌ی آمریکایی‌یونانی متولد ۱۹۰۹ بود که برنده‌ی سه جایزه اسکار برای فیلم توافق مردان (۱۹۴۷)، در بارانداز (۱۹۵۴) و اسکار افتخاری یک عمر فعالیت هنری (۱۹۹۹) را کسب کرد.

وی چهار بار جایزه گلدن‌گلوب بهترین کارگردانی و سه بار جایزه تونی را تصاحب نمود.

او سال ۲۰۰۳ در ۹۴ سالگی فوت کرد.

مارلون براندو جونیور، بازیگری آمریکایی است که سال ۱۹۲۴ متولد شد و در طول ۶۰ سال فعالیت هنری، عناوین بسیاری را کسب کرده و یکی از تاثیرگذارترین بازیگران قرن بیستم و به نظر بسیاری، یکی از بهترین بازیگران تاریخ است. در سال ۱۹۹۹ مجله‌ی تایم نامش را همراه با پنج بازیگر دیگر در فهرست ۱۰۰ شخصیت برجسته‌ی قرن بیستم قرار داد که در این فهرست، تایم براندو را به عنوان «بهترین بازیگر قرن» انتخاب کرد.

براندو جدا از فعالیت‌های سینمایی، بسیار جدی‌ در زمینه‌ی حمایت از حقوق‌ مدنی سیاه‌پوستان و سرخ‌پوستان آمریکا فعال بود، در سال ۱۹۷۳ ساشین لیتل فزر را به نمایندگی خود برای دریافت جایزه اسکار فیلم پدرخوانده در حمایت از حقوق سرخ‌پوستان روی سن فرستاد تا پیامش را بخواند.

اما سه فیلم بسیار درخشان از این زوج:

● فیلم A streetcar named desire 1951 (اتوبوسی به نام هوس)

این فیلم از روی نمایشنامه‌ای به همین نام از تنسی ویلیامز ساخته شده است. موسیقی متن فیلم اثر الکس نورث است و توزیع فیلم را برادران وارنر بر عهده داشتند.

این فیلم پلی بود برای مارلون براندو به سینما و شناخته شدن، قبل از این فیلم اگرچه براندو فعالیت‌های هنری داشت، اما بازیگر مطرحی نبود. این فیلم او را به یک ستاره‌ی بزرگ هالیوودی تبدیل کرد و وی برای این فیلم نامزد جایزه اسکار شد.

فیلم روایت بلانش دبوا با بازی «ویوین لی» است که مشکلات زیادی را در زندگی تجربه کرده است و پس از اخراج از محیط کار برای دیدار با خواهرش استلا با بازی «کیم هانتر» پیش او و شوهر خواهرش استنلی با بازی براندو می‌رود.

استنلی که یک کارگر قمارباز است، از بعد ورود بلانش با مشکلاتی رو‌به‌رو می‌شود و جدا از حسی که به بلانش دارد، او را بین خود و همسرش می‌بیند و احساس خطر می‌کند، و بعد از اینکه طی رابطی از گذشته‌ی بلانش آگاه می‌شود، تصمیمات جدیدی میگیرد…

در نمایشنامه‌ی اصلی، شوهر بلانش همجنسگرا است و بعد از اینکه بلانش متوجه می‌شود خودکشی می‌کند که در فیلم اشاره‌ای به این موضوع نمی‌شود. همچنین صحنه‌های دیگری هم حذف یا تغییر داده شدند که در سال ۱۹۹۳ کمپانی برادران وارنر در هنگام بررسی بایگانی‌ها،فیلم سانسور‌شده را کشف کردند و ‌چند دقیقه از صحنه‌های سانسور شده را در بازپخش (نسخه‌ی اصلی کارگردان) به فیلم اضافه کردند.

● فیلم viva zapata! 1952‌ (زنده باد زاپاتا)

این فیلم توسط «جان استاین‌بک» نویسنده‌ی مشهور آمریکایی بر اساس کتاب (زاپاتای شکست ناپذیر) اثر «اجکامب پینچون» نوشته شده است.

از بازیگران مطرح فیلم می‌توان به مارلون براندو، جین پیترز و آنتونی کوئین اشاره کرد.

 فیلم روایتی از یکی از رهبران برجسته‌ی انقلاب مکزیک علیه حکومت دیکتاتوری «پورفیریو دیاس» است.

زاپاتا با بازی براندو، همراه با کشاورزان برای مطالبه‌ی قانونی زمین‌هایشان نزد رئیس‌جمهور می‌روند و از فساد موجود شکایت می‌کنند.

اما با بی‌توجهی رئیس‌جمهور، کشاورزان با رهبری زاپاتا و برادرش اوفیمو با بازی تحسین‌برانگیز «آنتونی کوئین» شورشی بزرگ را آغاز می‌کنند که منجر به انقلاب در مکزیک می‌شود.

فهرست جوایز و‌ نامزدی‌های کسب‌شده توسط این فیلم بسیار است.

● فیلم on the waterfront 1954 (در بارانداز)

این فیلم که هشت جایزه‌ی اسکار برنده شده، گاهی انتقادی به فساد اتحادیه‌ی بارانداز هوبوکن نیوجرسی دارد و فیلم‌نامه‌ی فیلم اقتباسی آزاد از رویدادهای واقعی است.

 به عقیده‌ی بسیاری،‌در بارنداز بالغ‌ترین همکاری الیا کازان و مارلون براندو بوده؛ داستانی از یک گروه مافیایی که قانون‌های خود را برای اداره کردن بارانداز دارند.

شخصیت اصلی فیلم تری مالوی با بازی براندو، یک بوکسور سابق است که برای رئیس بارانداز جانی فریندلی (لی.جی.کاب) کار می‌‌کند و دستور می‌گیرد و در پی حادثه‌ی قتل یکی از کارگران بارانداز که برادرش چارلی (راد استایگر) در آن دخیل است دچار تردید و عذاب و جدان می‌شود.

پانزده سال بعد از ساخت این آخرین همکاری، کازان درصدد بود تا فیلمی بر اساس رمان پرفروش خود «سازش»‌بسازد. او دوباره به براندو فکر می‌کرد.

فیلم‌های دهه ۶۰ او بازتاب‌دهنده‌ی بازیگری بودند که از خودش در مقام بازیگر وحشت داشت؛ بازیگری که در فیلم‌های متوسط آمریکایی ظاهر می‌شد‌؛ فیلم‌هایی با مضامینی مثل پول، فساد، دروغ و تقلب. او دیگر آن بازیگر خواستنی دهه‌ی قبل نبود.

در هر صورت کازان فیلم‌نامه را برایش فرستاد. شاید براندو به این فیلم‌نامه علاقه‌مند بود، شاید هم نه.‌در هر صورت کازان را مدتی در تعلیق نگه داشت. بالاخره هم از کارگردان دعوت کرد تا به ملاقاتش بیاید. قرارشان در خانه‌ی براندو بود.

۴ آوریل ۱۹۶۸ همان روزی که مارتین لوترکینگ به قتل رسید، کازان به خانه براندو رفت. براندو بیرون از خانه منتظر بود و کازان را با غم و اندوه ناشی از ترور رهبر جنبش سیاه‌پوستان آمریکا در آغوش گرفت.تمام ایالات متحده غرق در عزا و ماتم بود.

ملاقات‌شان منحصر به همان ورودی خانه شد و نه داخل آن. کازان بعدها نوشت: «او آنقدر مشتاق و متقاعدکننده بود که در ابتدا متوجه نشدم آرام مرا به سوی اتومبیلم برگرداند، در را برایم باز کرد و کمک کرد تا سوار اتومبیل شوم.»

کازان که در اتومبیل قرار گرفت، براندو گفت نمی‌تواند این نقش را بازی کند. کازان هم رفت و همان‌طور که همگی احتمالاً می‌دانیم، این دو بعد از آن روز هیچ‌گاه همدیگر را ندیدند. نقش به کرک داگلاس رسید و کازان اذعان داشت: «من او را فوق‌العاده باهوش و بی‌نهایت مشتاق یافتم. کرک مایه آسودگی خاطر هر کارگردانی است».

ارتباط حیاتی در زندگی خلاقانه براندو تمام شد و نفرتی متقابل در دو طرف شکل گرفت. براندو می‌تواند فکر کند که کازان او را ترک کرده و کازان هم می‌تواند این باور را داشته باشد که وجود او (به‌عنوان کارگردان) برای براندو (در مقام بازیگر) ضروری بوده ‌است. اما جایی برای احساسات‌ یا قدردانی وجود نداشت، حتی در سال ۱۹۹۹ و زمانی که کازان اسکاری افتخاری از آکادمی علوم و هنرهای سینمایی دریافت کرد، براندویی در شب مراسم حضور نداشت. و غمگین است که هرگز هیچ تجدید دیداری صورت نگرفت.

دیدن سه فیلم ذکرشده را‌ پیشنهاد می‌کنم.

● عباس اصغرپور ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم «eXistenZ» به کارگردانی «دیوید کراننبرگ» و محصول سال ۱۹۹۹ که موفق به کسب جوایز جینی و همچنین خرس نقره‌ای جشنواره‌ی برلین شده است.

روایت فیلم درمورد یک بازی جدید به نام اگزیستنز است که‌ توسط «الگرا» با بازی «جنیفر جیسن لی» طراحی شده و توسط بیو پورت که به‌ قسمت پایینی طناب نخاعی متصل می‌شود می‌توان وارد این بازی شد. در سکانس ابتدایی فیلم می‌بینم که الگرا به همراه گروهی قصد امتحان بازی جدیدی را دارند که او طراحی کرده و افرادی نیز قصد حمله به الگرا را دارند. همچنین الگرا در جریان اتفاقات فیلم با «تد پیکول» که در نقش کارآموز بازاریابی در فیلم ظاهر شده و «جود لاو» نقشش را بازی کرده آشنا می‌شود.

 فیلم ژانری علمی – تخیلی دارد و فیلمنامه، نوشته‌ی دیوید کراننبرگ، مانند فیلم‌های دیگر او پر از ایده‌های مختلف است و شاید بتوان گفت محوریت فیلم تقابل انسان با دنیای مدرن و تکنولوژی است. در سرتاسر فیلم و میان اتفاقاتی که در فیلم‌ می‌افتند درواقع بین واقعیت و خیال معلق هستیم و تشخیص مرز بینشان در جاهای زیادی از فیلم آسان نیست و درجاهایی ما هم به همراه شخصیت‌های فیلم که وارد بازی می‌شوند دچار شک می‌شویم که آیا این چیزهایی که می‌بینیم  واقعی هستند یا بازی.

شاید یکی از ویژگی‌های خیلی مهم فیلم موسیقی آن باشد که ساخته‌ی «هاوارد شور» است. هاوارد شور موسیقی چند فیلم دیگر کراننبرگ مانند «فرزندان»، «مگس» و «ناهار عریان» را نیز ساخته است. موسیقی فیلم که با روایت فیلم درجاهای مختلف هماهنگ است ما را هم با شخصیت‌های فیلم به درون دنیای بازی می‌برد. ما در همان شروع فیلم با شنیدن موسیقی با آن ریتم پر از ترس و دلهره‌آورِ توأم با غم، پا به فضای رازآلود فیلم می‌گذاریم و می‌توانیم خودمان را در آن فضای تاریک و معماگونه احساس کنیم.

فیلم را برای دیدن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *