من با این درد زندگی میکنم
مثل تنهایی تو با خونهت
خودمو حبس میکنم هر شب
توی پیراهنای چارخونهت
با خودم حرف میزنم دائم
صبح تا شب، بهار تا پاییز
حل میشم توی چایی و قرصام
میزنم زیر گریه با هر چیز
من با این درد زندگی میکنم
تو با تنهایی و خیال خودت
گم میشم تو گذشته هام با تو
در میارم چشامو از کمدت
مغزتوُ با چی شستشو دادن؟
حتی خواب منو نمیبینی
چه جوری پاک رفتم از یادت
چه جوری بیخیال میشینی؟
من با دردتو زندگی میکنم
مثل تنهایی تو با خونهت
خودمو حبس میکنم هر شب
توی پیراهنای چار خونهات
من با درد تو زندگی میکنم….