این هفته چی بخونیم؟ (۷۲)

در فرشته‌های کاغذی این هفته، با معرفی دو کتاب زیر همراه شما هستیم:

• سلول ۱۸، علی اشرف درویشیان و اولین داستان سیاسی بعد از انقلاب ۵۷/ عاطفه اسدی

• درک یک پایان، جولین بارنز و بوکر ۲۰۱۱/ محبوبه عموشاهی

 

بسیاری از منتقدین ادبی، «سلول ۱۸» نوشته‌ی «علی‌اشرف درویشیان» را اولین داستان سیاسی بعد از انقلاب ۵۷ می‌دانند؛ رنج‌نامه‌ی خانواده‌ای از قشر فقیر کرمانشاه که به‌خاطر مبارزات سیاسی پسرشان، همگی تاوان می‌دهند.

کتاب اولین بار سال ۱۳۵۸ با انتشارات نگاه منتشر شده و بعد از آن سرنوشتش با سال‌ها ممنوعیت تجدیدچاپ، انتشار مجدد با ناشرهای دیگر و تبدیل‌شدن به پرفروش‌ترین اثر ترجمه در کشور ترکیه همراه بوده است.

قبل از هر چیز باید بگویم اگر توان تحمل خواندن جزئیات شکنجه و بازجویی و… را ندارید، این کتاب دردناک را نخوانید. نویسنده که از تجربه‌ی زیسته‌ی خودش در دوران زندان استفاده کرده و این داستان را نوشته است، در توصیف تلخ‌ترین صحنه‌ها هم درخشان عمل می‌کند و می‌توان بسیار از او و نثرش آموخت. ساختار زندگی خانواده‌ای که شخصیت‌های داستان هستند بسیار خوب و دقیق به تصویر کشیده شده و به نظرم ما نویسنده‌های عجول امروزی می‌توانیم از این مسئله، خیلی چیزها یاد بگیریم و اسکلت داستان‌هایمان را محکم‌تر بنا کنیم.

ویژگی اصلی این کتاب به‌عنوان یک داستان سیاسی، این است که ایدئولوژی جوری بر متنش سایه انداخته که در بسیاری جاها عملاً تبدیل می‌شود به سخنرانی و بیانیه. در همین راستا، حتی تمام نماد و نشانه‌های به‌کارگرفته‌شده در متن هم ارجاعات مستقیمی هستند به این درونمایه. یک مثال کوچک اگر بخواهم بزنم، مثلاً به اسامی «کمال» (برای مبارز سیاسی با آرزوهای بزرگ) و «سپیده» (نوزاد نماد نسل آینده) می‌توانم اشاره بکنم‌. من نمی‌دانم اگر در سال‌های دوری که این کتاب نوشته شده، وجود داشتم و می‌خواندمش نظرم درباره‌اش چه بود اما برای من امروز، «داستان مطلقاً سیاسی» معنایی ندارد بلکه دوست دارم سیاست و مسائل اجتماعی و یا هر لایه‌ی انتقادی دیگری را به شکلی حل‌شده در دل متن داستان ببینم و حس نکنم که مرز میان بیانیه و قصه ناپدید شده است؛ به‌ویژه وقتی نویسنده، چنین قصه‌گوی خوب و بزرگی است و آدم حیفش می‌آید که داستان‌گویی‌اش این‌همه از جنس شعارزدگی است. اما اگر بخواهم مثالی بزنم از داستان سیاسی همان روزها با سوژه‌ و مضمون مشابه، «چاه به چاه» استاد رضا براهنی را می‌توانم نام ببرم که علی‌رغم لایه‌ی سیاسی انتقادی‌اش که زیربنای اصلی‌اش است، هرگز تبدیل به بیانیه نمی‌شود و داستان‌بودگی خودش را به‌شدت حفظ می‌کند.

به‌هرحال، چه این سبک داستانی سلیقه‌ی ما باشد چه نباشد، نباید فراموش کرد که هم این کتاب و هم نویسنده‌اش برای ادبیات فارسی بسیار مهم هستند و مطالعه و شناختنشان ضروری است.

و در آخر هم دو نکته‌ درباره‌ی برخورد حسی‌/ شخصی‌ام با کتاب بگویم:

۱. شخصیت‌پردازی‌ها به‌شدت ملموس هستند و می‌شود در زمینه‌ی یادگیری لحن و دایره‌ی کلمات آن روزها، بسیار از آن‌ها ایده گرفت. به‌ویژه یک مادربزرگ در داستان وجود دارد که اینقدر واقعی است که آدم می‌تواند صدایش را به‌خوبی از لابه‌لای متن بشنود. البته این مادربزرگ، به مامان‌سکینه‌ی‌ من که وقتی بچه بودم از دست دادمش شباهتی ندارد، اما قصه‌ای که برای بچه‌ها می‌گوید، قصه‌ی مامان‌بزرگ من است؛ با این تفاوت که او با لهجه‌ی لُری می‌گفت «میلیچ خونه‌کاغذی» و مادربزرگ قصه احتمالاً با لهجه‌ی کُردی، میلیچ را «مولوچ» می‌گوید، که هر دو به معنای «گنجشک» هستند. و اگر بگویم با این قصه هم به‌اندازه‌ی بخش‌های وحشتناک شکنجه، قلبم مچاله شد و گریه کردم، اغراق نیست.

۲. مدتی است که در یک پروژه‌ی ادبی، با یک نویسنده‌ی آلمانی پیرامون موضوع «شب» برای یکدیگر نامه می‌نویسیم و هر بار شگفت‌زده می‌شویم از اینکه در ناخودآگاه هر دوی ما و در ادبیات ایران و آلمان، شب چه جایگاهی دارد، از چه لایه‌های نمادین مختلفی برخوردار است و چقدر نوع نگاه‌ به آن در هر دو فرهنگ فرق می‌کند. و به نظرم سلول ۱۸ یکی از کتاب‌هایی است که می‌شود آن را در زمینه‌ی کاربرد نمادین «شب» در ادبیات فارسی که دائماً با ظلم، دیکتاتوری و خفقان گره خورده، نام برد و از توصیف‌های خوب و غمناک آن، مثال آورد.

و البته که کتاب را برای خواندن پیشنهاد می‌کنم!

•عاطفه اسدی•

کتاب «درک یک پایان» نوشته‌ی «جولین بارنز» در سال ۲٠۱۱، در ایران با ترجمه‌ی «زهره قلی‌پور» و توسط «نشر آتیسا» منتشر شده است.

کتاب درباره‌ی مردی به نام تونی وبستر است که بازنشسته شده و حدود شصت سالش است. تونی خاطرات دوران نوجوانی و رابطه‌اش با دوستان نزدیک خود را بازگو می‌کند و این موضوع شروعی برای شکل‌گیری روایت اصلی کتاب می‌شود.

کتاب در سال ۲٠۱۱ برنده‌ی جایزه‌ی بوکر شده است. همچنین در همان سال، نامزد دریافت جایزه‌ی ادبی کاستا یا ویت‌برد نیز شده است. کتاب از زاویه‌دید اول‌شخص و از زبان تونی وبستر روایت می‌شود. تونی در اوایل رمان ما را به سال‌ها قبل یعنی ۱۹۶٠ می‌برد و به شرح روابط خود با دوستانش می‌پردازد. ما به وسیله‌ی این فلاش‌بکی که تونی وبستر به گذشته می‌زند، با افکار و احساسات و ویژگی‌های خود او و دوستان نزدیکش آشنا می‌شویم.

می‌توان گفت که روایت‌ها به شیوه‌ای غیرخطی پیش می‌روند و راوی در سبکی مشابه جریان سیال ذهن داستان‌ها و خرده‌روایت‌های مربوط به گذشته را روایت می‌کند. هرچه در کتاب جلوتر می‌رویم، آن ویژگی قصه‌گویی یا خاطره‌گویی کم‌رنگ‌تر می‌شود و با تحلیل فلسفی وقایع توسط راوی مواجه می‌شویم. خرده‌روایت‌های مربوط به گذشته‌ی راوی به‌تدریج حالتی معمایی و پازل‌وار پیدا می‌کنند و راوی ما را با تجزیه و تحلیل‌هایش از اتفاقات برای کشف حقیقت همراه می‌کند. این رویکرد و تجزیه و تحلیل فلسفی اتفاقات و قضاوت درباره‌ی مسائل مختلفی مثل مرگ و زندگی توسط راوی تا حدودی من را یاد کتاب جاودانگی میلان کوندرا می‌اندازد. خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنم.

•محبوبه عموشاهی•

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *