سال، آنجا به وقتِ تحویل است
کاش من هم کنار تو بودم
چون زنی رو به مُوت، موقعِ زا
قابله نیست، روی این مودم

خواب دیدم صدا زدی با شوق
چهل و چند سالگی‌ام را
محو لبخند من شدی در جمع
از لبت گل شکفت بی‌پروا

که زمستان اگر  نرفت، اما
سبز ماندم به لطف گلدان‌ها
فصلِ زخمم شکوفه دادم با
زبریِ پنبه‌های انسان‌ها

زیرمجموعه‌ی تهی شده بود
عشق و تفریق و رنج بی‌ثمرش
از گره‌های چینِ پیشانیم
قلمم هم شکسته شد کمرش!

بی‌وطن مانده‌ام از این دوری
چشم در چشمِ آینه، تنها
ماهی قرمزی که خواهد مُرد
توی یک تُنگ، در لب دریا!

مریم سلطانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *