دنیای امروزی به مثابه‌ای چون سرعت نور در حال گذر است و همین سرعت زیاد  باعث وجود شکاف در محل عبور چنین دویدنی می‌شود، ما دنیای کنونی را به واسطه‌ی  نام‌ها صدا می‌زنیم، و من نیز با عرفان دلیری از همین حیث موافقم که نام هر اثر هنری را  شناسه‌ی آن اثر می‌داند و اساساً اثر بی‌شناسنامه از اساس فاقد هویت است، چرا که او به زعم (هلن سیسکو) اولین ظلم و ستم را بر طفل خود در معرفی و رشد آن کرده است.
برمی‌گردم به بحث ابتدایی تمهید اولیه صحبت خود، به قول مرحوم «سید حسن حسینی» یک اثر هنری مانند دری است که به روی همه باز می‌شود اما به طوری یکسان، این خود مخاطب و خواننده‌ی اثر پیش روست که به اندازه‌ی داده‌های مغزی خود می‌تواند از همین اثر پیش رو تغذیه کند، حتی با وجود تمامیِ نارضایتی‌ها از آن اثر، شاید حال باید با اطمینان خاطر بیشتری از این موضوع صفحه برداشت که همین سرعت زیاد در دنیای کنونی باعث نیازهای گوناگون و متنوعی در همه‌ی پلتفرم‌های هنری شده است. حال فقط با گذر از یک دهه مباحث تئوریک در ادبیات هی پوست می ترکاند و رنگ عوض می‌کنند و یا مانیفست‌هایی که دیگر به زودی تبدیل به تمرین فقط برای هنرمندهای تازه ظهور کرده می‌شوند و این‌ها تشنگی مخاطب را دوچندان می کند و مذاق  آن را مدام  تغییر می‌دهد. مثلاً در موسیقی آلترناتیو کنونی (هیپ هاپ، رپ) شاید بهترین گزینه برای مثال از همین سرعت بالا باشد، که صرفاً بیان‌محور است و یا اصلاً بستر سینمای امروز هالیوودی که از ماوراءالطبیعی سخن می گوید، از دنیای تکنولوژی، از غلبه‌ی علم بر غریزه، از آن دنیای ماشینی و آهنی که دیگر انسان از اساس دچار تغییر هویت شده است و موضوع رسانه‌هایی که در حال تبلیغ کالا این‌بار در وجود انسان شاید به شدت الکترونیکی شده‌اند و می‌توان که درباره‌ی آن مثال‌های گوناگونی به فراوانی زد، حتی در خود تعامل زندگی انسان مدرن امروزی (در حال حاضر) از خوردن و خوابیدن تا ورزش و تفریح تا لذت و امرار معاش و حتی خود پدیده مرگ‌ او ….
از رسانه‌ها گفتم که به تفکیک شاید از هنر مبتذل (پیش‌پا‌افتاده) به هنر مستقل برسم و یقیناً آن‌چیزی که مبتذل است ماهیتش به طور جد مستقل نخواهد بود و بلعکس نیز همین‌ رویه را طی خواهد کرد. سوشیال مدیای امروزی در حال تبلیغ کالای خود به هر نحو به مخاطب با تجویزهای گوناگون است، برای همین از اساس حضور پررنگ در چنین فضاهایی منافات با هنر متعهد و مستقل دارد.
رسانه‌هایی که حالا دیگر فیلسوف هم دارند از نوع فرانسوی آن، یکی از همین تضادها در پورن و اروتیسم فضای امروزی بارز است که با استقبال زیادی در دنیای فارسی‌زبان مواجه شده است، آن چیزی که امروز ما به عنوان پورنو از آن  یاد می‌کنیم، دقیقاً تضاد پورن‌نویسی یا صریح‌نویسی و بی‌پرده‌نویسی است که ما آن را در فیلم و کلیپ‌ها و …. شاهد هستیم. پس همین پورن رقیب جدی و شعور دیگری در کنار خود دارد که از آن  به  عنوان  اروتیسم که در فضای ادبی به اروتیک معروف است می‌توان یاد کرد. پورن‌نویسی گاهی آنقدر  جدی می‌شود  که در فرم و ساختار یک اثر تجلی پیدا می‌کند و آن‌قدر تند می‌شود که از هر شعر سیاسی به زعم آن شاعر خانم لهستانی سیاسی‌تر است.  برخلاف عموم که شعر سیاسی را در سطح اولیه و یا روساختی آن اثر می‌بینند، شعر پورن یا شعر سیاسی در ساختار خود است که حرف برای گفتن دارد و نه در روی سطح، با این ادوار‌های ژورنالیستی که مدام در پانوشت و روابط بینامتنی حضور پیدا می‌کند.
اروتیک خود را به صورت قطره چکانی به اثر تزریق می‌کند و حال اصلاً دوست ندارد که در روساخت اثر یعنی در سطح تعریف شود و اگر قرار است کاری بکند بدل به شیرازه‌ی آن اثر می‌شود که تا پایان حضوری جدی خواهد داشت، یعنی در استخوان‌بندی و حرکت یک اثر، با آن حرکت می‌کند و وجهی کاملاً درونی دارد (عینی) یعنی قابل لمس است. پس کار کردن در اروتیسم سخت است و حال با کمی غفلت به سطح اثر جا عوض می‌کند، شعر اروتیک صرفاً بیانی سطحی ندارد که با چند اندام از بدن خلاصه شود، شعر اروتیک باید به اجرا برسد و اجرای آن صلب است و پا گذاشتن روی آن، ناممکن‌های زیادی را می‌طلبد، مجموعه‌ی تفاله عرفان دلیری کارکردی چنین را در پیش دارد.
اول اینکه وقتی با دلیری صحبت می‌کردم او ناخنک زدن و دست بردن در اثر خود  را اصلاً نمی‌پسندد و یک‌بار برای همیشه تکلیف خودش را با اطرافیانش روشن می‌کند. او از دنیای ماشینی و الکترونیکی یاد می‌کند و سعی بر این دارد از این ابزارها و کارکردهای اطلاعاتی در زمینه‌های مختلف استفاده کند و برای همین چاپ اثر را به صورت فیزیکی که در آن دست برده شود و از شیرازه‌ی اصلی خود دور کند، در خوردن ممیزی‌های پیاپی بر نمی‌تابد، حتی اگر چندین هزار جلد روی فرش فروش پهن شود!
کارهای او در این زمینه قابل فهم است او در چند شعر بلند و نیمه بلند به  مصاف و جدال اروتیک می‌رود و تا حد و اندازه‌ای گویا  وزن خود را در انتخاب چنین وزنه‌ای  به درستی انتخاب می‌کند، در شعرهایی مثل: دالی_لا، تفاله، ترنس_سکشو_کار، آنونس، من_زن، قوع داغ و…
برخلاف قبل از تسلیم، خواجگی و خوابیدن‌های متداوم مفعول، این بار سعی در خلق صدای عصیان دیگری و به‌هم‌زدن این رویه دارد.

مثلاً به قسمتی از شعر (آنونس) توجه کنید؛

اینجای  پلان که برگشت می‌خورد
پس و پیش می‌کنند
چرا زبانم را؟
جناب آقای شاعر
با دو ساقِ نسبتاً طولانی
در بود و باش ِ لفظ چین دارم
با دست خطی
که حتی به سمتم سوء ظن دارد
و نقشی که روی تخت خواب
زیادی زن دارد
کنار قالی گل نداده‌ام
که اینقدر پا بخورد
و برندارد چشم
از فشار این نفس
که می‌کشد دست
روی آخرین مهره
تا بزند بیرون ماری
از میان این دهلیز!

در شعر بلند (دالی_لا) صدای دیگری را وارد صحنه می‌کند و فرق بین جهان اهورا مزدا (خیر) و اهریمن (شر) را به بازی می‌گیرد و یا قدیسی و تقدس را در کنار ناپاکی و شریرانه می‌نشاند که در تمامی این کارها کاملاً وجهه فمنیستی محور آن قابل لمس است؛

از میان این همه آه دم
یک آدم نصیبم نشد
که تحریف لیلا کنم!
و با حوایی که از دلم کنده شد
آخر بگو چه کنم؟
سال‌هاست عشق فقط مشق می‌کنم
و در خانه‌ای که درد هیهات می‌کند
آنقدر سیر بخورم
تا بپوشد برای کسی گریه
در این همه آن‌جایی که هرگز نرفته‌ام؟
لطفاً فقط شما بگویید من الذله
که از رو نبرد
نمی‌رود خیالی که پوشیده‌ام
و از شانه‌ای که بالا برده‌ام
مثل بادی رقص می‌کند به پیراهنم
چقدر روی پنجه بیفتم تا تو
که پخش حال در این محال کند؟

و نیز در شعر (ترنس_سکشو_کار) که آندروژنی (تعامل جنسی) را پیاده می‌کند.

در توازن این لب‌ها
که چرخ می‌خورد زبان
روی تاج گوشت‌خواری
در این ارتفاع شنی
بین دو قرنیز سرخ
فقط آغوش شوری کم داریم
و در بدهکاری پوستی
که از آفتاب می خورد سیلی
سیلی چنان روان
به این اسب دوانده‌ای
تا برگشت بخورد از خط استوانه‌ای
که راست
وارونه
طویل مانده باشد در کناره‌ی شبی؟
برای این نعل باریک
که بالا برود، بالا برود، بالا؟
می‌رود دیگر از لب گرمی
تا نور از عصب بیرون بزند
تا نور جهنده
لزج
مکیده
تنیده
توبه تو
بریزد دور عرض این زبان کمی!؟

و همین طور در شعر (من_زن) که عصیان و یورش زبان را (زن)  وارد میدان می‌کند؛

کلافه‌ام از خانه
رگ
پستان
درد
مرد
مرگ
خط عمود ماهانه
و عبور سایه‌ای که در مازندران تنم
هر شب کِرال به دریا می‌زند
تا روی موجی که اوج برداشته
چند بار وراجی کنند؟

در شعر لایقراء نیز حرکت و جدالی کاملاً جسورانه دارد و آن جا سرکشی و جسارت را نشان می‌دهد که با تأویل این اثر و موتیف مقید آن متوجه نویسش اثر از زبان  یک زن را شاهد هستیم که دیگر از وضع موجود خود خسته است.

در اضلاع این سرخی
برای گوشه‌ای
که بیرون نمی‌زند دیگر از گلو
دوباره باید به هورالعظیم هوای پیرهنم
یکی اقرار قراری کند خالی
و لخت در خلوت محرابی
که قاری به قاری می‌زنند به لایقراء
روی قرائت تنم آنقدر اغتشاش کنم

و حتی می‌توان گفت؛ جسارت دلیری نیز برای به رخ کشیدن کار خود قابل احترام است او سعی می‌کند تا جایی که می‌شود مستقل بودن خود را نمایان کند (منظور طرح جلد مجموعه پیش رو است) هرچند به اندازه‌ی سهمی کوچک  که در این میان تنوع به فراوانی دارد. به‌نظر می‌رسد بخش جدی از دغدغه‌ی او در مجموعه‌ی تفاله سعی در خلق فضای چند صدایی اما در حال و هوای  فمینیسم‌محور و با رویکردی شاید متفاوت باشد که در این پروسه گام برمی‌دارد و با زیرکی شاعر و دست گذاشتن روی معضل اصلی جامعه خود و مشکلات زن در بستر جامعه‌ی بسته‌ی ایرانی که با تمامی تلاش‌های دهه‌های اخیر هنوز راه زیادی گویا برای تغییر دارد، دلیری با  استفاده از خلق فضای اروتیسم سعی داشته تا جایی که می‌شود دغدغه‌های خود را در چندین شعر که به‌طور مشخص از زبان و دیدگاه زن ایرانی‌ست به نمایش بگذارد.
در مورد نقد مجموعه و نقاط ضعف و قوت آن هم باشد برای دیگر منتقدان فعال در این میان، از شاعر نیز بابت راهنمایی و فرستادن مجموعه‌اش باید دوباره تشکر کنم شاید این تشکر فقط از کسی است که می‌دانم کار زیاد دارد و راه به طولانی اما عشق و علاقه و تازه‌نفسی اوست که در محیط ادبیات امروزی بیشتر از این‌ها لازم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *