(۱)
میترسم اگر بشکند این سد، آخر
هرگز نرسد جاده به مقصد، آخر
میترسم از آن روز که در عرش برین
شیطان بزند، خدا برقصد، آخر
(۲)
از عرش شبی پرده فرو میافتد
خورشید به دست کورسو میافتد
ابلیس همان روز ازل میدانست
یک روز خدا به پای او میافتد
(۳)
یک دشت شگارم، از تب قوچ پُرم
چون مرغ مهاجرم که از کوچ پُرم
اندازهی من کسی پُر از خالی نیست
من کوهِ بدونِ سنگم، از پوچ پُرم
(۴)
عمریست که از من و تو پنهان کرده
هرچیز به نفع اوست، خود آن کرده
یک عمر به ریشمان فقط میخندد
دیریست خدا سجده به شیطان کرده
(۵)
آنجا همهچیز شکل تکرار و خطاست
پایان خط است، ابتدای همهجاست
آنجا همه انتقامجو، گُرز به دست
آنجا همه خالق آمد و مخلوق خداست
(۶)
بر باغ اگر تبر شبیخون بزند
بر پیکر خیر، شر شبیخون بزند
پایان جهان به نفع ما خواهد شد
شیطان به خدا اگر شبیخون بزند
کورش آریایی منش