در فرشتههای کاغذی این هفته همراه شما خواهیم بود با معرفی دو اثر از نویسندههای ایرانی:
● مجموعهداستان «کنیزو» از «منیرو روانیپور»/ عاطفه اسدی
● داستان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» از «رضا قاسمی»/ محبوبه عموشاهی
«کنیزو» عنوان مجموعه داستانی نوشتهی «منیرو روانیپور» نویسندهی بوشهری است که از مشهورترین چهرههای داستاننویسی پس از انقلاب بهشمار میآید. «کنیزو» اولین مجموعه داستان روانیپور است که اولینبار در سال ۱۳۶۷، توسط «نشر نیلوفر» به چاپ رسیده است. این کتاب اولین تجربهی جدی روانیپور در زمینهی چاپ مجموعه، بعد از سالها حضور در محافل ادبی بوده است.
کنیزو شامل ۹ داستان کوتاه بهنامهای «کنیزو»، «شب بلند»، «آبیها»، «طاووسهای زرد»، «دریا در تاکستانها»، «مانا، مانای مهربان»، «پرشنگ» و «مشنگ» است. داستانها همگی بین سالهای ۶۳ تا ۶۷ نوشته شدهاند و هرکدام بهتنهایی، یک داستان مستقل محسوب میشوند؛ اما کنار هم قرار گرفتن آنها در یک مجموعه باعث میشود بتوانیم به بعضی از آنها به چشم روایتهایی مستقل که موقعیت مکانی یکسان و شخصیتهایی تکراری دارند نگاه کنیم و نوعی از پیوستگی را بین آنها کشف کنیم. این مسئله بهویژه در دو سه داستان اول کتاب به چشم میخورد؛ که شاید بتوان تاحدی آن را به فضای کتاب «عزاداران بیل» از «غلامحسین ساعدی» تشبیه کرد که هشت داستان در عین استقلال، به جهت رخ دادن در مکانی یکسان و داشتن شخصیتهایی مشابه، پیوستگی خود را نیز حفظ کرده بودند.
داستانها اغلب در فضای جنوب ایران اتفاق میافتند و پیرنگهایی باز دارند که بیشتر حول موضوعاتی مربوط به سنت و آئینها و روش زندگی مردم بومی جنوب ایران میچرخند. بر فضای اغلب این داستانها سایهی «رئالیسم جادویی» حاکم است و اتفاقات و پدیدههای غیرواقعی به شیوهای کاملا طبیعی و بدون توی ذوق زدن، وارد زندگی آدمها میشوند و شخصیتها و خواننده آن اتفاقات را کاملا عادی میدانند. مثل حضور پریهای دریایی بهعنوان موجودات واقعی. بعضی داستانها مثل خود داستان کنیزو را نیز میتوان داستانی رئال دانست، و بعضی داستانها را نیز هم میتوان در ردهی رئالیسم جادویی بهحساب آورد و هم عناصر سورئال را در آنها مشاهده کرد. مثل داستان «مانا، مانای مهربان» و تصویر زنی که دارد در آپارتمانش غرق میشود و با ماهیها و موجودات دریایی گفتگو میکند، یا یک جفت چشمی که توی گلدان خانهاش میکارد.
دغدغهی اصلی نویسنده، داشتن نگاهی انتقادی و جامعهشناختی بر مسائل کشور با تمرکز روی جنوب ایران است که مواردی مثل فقر، تنفروشی، ازدواج کودکان و سنتهای گوناگون جنوبی، در بین این دغدغهها پررنگترند و درونمایههای اصلی داستانها را تشکیل میدهند.
یکی دیگر از عناصر مشترکی که داستانها را به یکدیگر وصل نگه میدارد، نقش آب و در واقع «دریا» در تمامی آنهاست که در تداعی فضای جنوب موثر است و در هر داستان، از آن کارکرد بهخصوصی گرفته میشود. از دلتنگی بچهای که از شهر به روستا مهاجرت کرده برای دریا گرفته، تا استفاده از دریا بهعنوان بستر مرگ مردان ماهیگیر یا پیامآور مرگ دریانوردان.
شخصیتها در اغلب داستانها معمولا افرادی بومی هستند که ویژگیهای اخلاقی، لحنی و فکری یک فرد جنوبی سنتی را دارا هستند و با توجه به بوشهری بودن خود نویسنده، توجه به جزئیات در شخصیتپردازیها را میتوان یک نمونهی درجه یک در ادبیات داستانی فارسی دانست.
زنها و دختربچهها در داستانهای این مجموعه نقش پررنگی دارند و اغلب شخصیت اصلی یا راوی را به خود اختصاص دادهاند. این زنها متعلق به نسلهای مختلف هستند، از مادربزرگ گرفته تا کودکان و نوجوانان، همه در کتاب کنیزو سرجای خود ظاهر شدهاند و سهم دارند.
اگر بتوانیم این ۹ داستان را از نظر سیر تکامل اندیشه به دو قسمت تقسیم کنیم، هرچه به انتها نزدیکتر میشویم، تعداد شخصیتهای بومی و توجه به آئینهای سنتی کمرنگتر میشود و فضای مدرنتری را به ویژه در دو داستان آخر، مشاهده میکنیم. این شیوهی چینش داستانها شاید نوعی کلید باشد که نویسنده در کتابش برایمان به منزلهی امید به آیندهی روشن و بیدغدغه گذاشته؛ اما وقتی خواننده ۳۶ سال بعد از انتشار، کنیزو را میخواند و همچنان دغدغههای توی کتاب مثل مسئلهی کودکهمسری، زخمهایش را تازهتر میکند، آه میکشد و از تغییر ناامید میشود. اما بههرحال تلخی این داستانهای آمیخته با واقعیت، مانع لذت بردن خواننده از نثر پخته و نگاه جزئینگر و خلاق و دقیق روانیپور نمیشود و او را باید حتما حتما خواند.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشتهی «رضا قاسمی» است که اولین بار در سال ۱۹۹۶ در آمریکا منتشر شده و در سال ۱۳۸۰ در ایران توسط «نشر نیلوفر» به چاپ رسیده است.
رمان روایت مردی است که از ایران تبعید شده و همراه با شخصیتهای دیگر کتاب در طبقهی زیرشیروانی در ساختمانی در پاریس زندگی میکند. کتاب از پنج فصل تشکیل شده و زندگی این شخصیتها را در این ساختمان بهمرور به تصویر میکشد؛ ساختمانی که صاحبش نیز مرد و زن پیری هستند که در یکی دیگر از طبقات آن با سگشان زندگی میکنند.
رمان روایتی خطی و سرراست ندارد و پر است از پیچیدگی. در جاهایی از رمان، قصههای دیگر نیز در دل یکدیگر روایت میشوند و ما از دل این روایتها به عمق درونی شخصیت راوی و همچنین شخصیتهای دیگر رمان پی میبریم. روایت رمان در ساختمانی در پاریس اتفاق میافتد اما انگار شخصیتها در ناکجاآبادی زندگی میکنند که رویا و واقعیت در هم میآمیزد و مرز بین آنها مشخص نیست. رمان همچنین رفتوبرگشتهای دائمی میان گذشته، حال و آینده دارد و انگار زمان در رمان کش میآید. همین فرم رمان و گفتگوهای درونی راوی باعث میشوند که ما خودمان را در تخیل روای حس کنیم و در فضاهای رمان غرق شویم.
یکی از ویژگیهای جذاب رمان عنصر موسیقی است که تبدیل به جزئی مهم و جدانشدنی از رمان شده است. نویسنده در جاهای مختلف رمان از صداها و موسیقیهای مختلف کارکرد میگیرد تا ما را به عمق احساسات راوی و همچنین فضای درونی رمان ببرد؛ صداهایی مثل آواز خواندن قمریها یا صدای ترد تراشیده شدن ریش، صدای نجاری و یا به صدا درآمدن چوبها با جابجا شدن شخصیتها بر روی تخت، صدای مای شخصیتها در راهروی ساختمان، صدای آمدن ویولنسل از یکی از اتاقهای ساختمان و... انگار نویسنده با خلق این صداها و تلفیق آنها با یکدیگر مثل رهبر ارکستری، قطعهای موسیقی خلق میکند که داستانهای رمان بین نتهای آن جاری میشوند.
رمان دارای لایههای روانشناختی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی است. محوریت رمان شاید زندگی و مرگ باشد و راوی ما را به درون پیچیدگیهای زندگی و احساسات راوی دربرابر مرگ میبرد. همچنین رمان پر از ارجاعات مختلف به نویسندگان و هنرمندان مختلف و شخصیتهای مختلف داستانی و سینمایی مانند «فرناندو پسوا»، شخصیت «فاوست» اثر «گوته»، «گری کوپر»، «جان کاساویتس» است. کتاب را دوست داشتم و برای خواندن پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●