در فرشته‌های کاغذی این هفته می‌خوانیم:

• پیرمردی که داستان‌های عاشقانه می‌خواند؛ لوئیس سپولودا/ محمدرضاعبادی

• هکات و سگ‌هایش؛ پل موران/ اعظم اسعدی

همچنین پیش از این کتاب «سایه‌ی آنچه بودیم» از لوئیس سپولودا در فرشته‌های کاغذی معرفی شده است.

«پیرمردی که داستان‌های عاشقانه می‌خواند» را به عنوان داستانی در حوزه‌ی ادبیات نوجوان، آنطور که درباره‌ش نوشته بودند و صرف اینکه لوئیس سپولودا این اثر را نوشته بود خواندم. طبق معمول، قرار بود با پیچ خوردن در یکی از گره‌های ماهرانه‌ی سپولودا کتاب را در دست بگیرم و تا وقتی تمامش نکرده‌ام نتوانم چشم روی هم بگذارم اما قصه اینطور پیش نرفت.
سپولودایی که در «سایه آنچه بودیم» شناختم و «یادداشت‌های قاتل سانتی‌مانتال»اش به ادبیات جنایی علاقه‌مندم کرده‌بود انگار در این اثر که با ترجمه‌ی محمد شهبا و از نشر هرمس به چاپ رسیده‌است، صورتی دیگر از خودش را به نمایش می‌گذاشت.
اگر بخواهم کمی صریح باشم، سپولودا را باید شناخته باشید و بدانید که همچنان شاهد خون و خون ریزی خواهید بود در صورتی که از ابتدا و با شنیدن نام کتاب چنین تصوری به ذهن نمی‌رسد. اولین چیزی که با طرح جلد و نام «پیرمردی که داستان‌های عاشقانه می‌خواند» در ذهنم نقش بست، دقیقا پیرمردی بود که در میانه‌ی مرگ و زندگی، با فوجی از عاشقی‌های از دست رفته و فراموش شده، می‌خواهد عشق را در خفقانِ زندگی انفرادی‌اش بازتعریف کند. البته همین هم شد؛ شاهد پیرمردی بودم که برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره‌ی هرآنکس که از دست داده بود، داستان عاشقانه می‌خواند و از این عشق‌ها که پایان خوش و شیرینی دارند خوشش می‌آمد.

آنتونیو خوزه بولیوار، سال‌هاست که از هرچیزی که می‌شناخته دور شده و آماده‌ی میزبانی از مرگ، وقتش را با خواندن داستان‌های عاشقانه می‌گذارند. البته تا وقتی که رودخانه‌ی ال ایلیدیو جنازه‌ی تکه‌پاره شده‌ای را به شهر نیاورده بود و بومیان یادشان نیامده‌بود که خوزه بولیوار در کار جنگل حسابی کاردان است!

«پیرمردی که داستان‌های عاشقانه می‌خواند»، جایزه‌ی تیگره خوان را برای لوئیس سپولودا کسب کرد و در خلال این وقایع، سپولودا عزیزی را با نام میگوئل تزنکه‌ی دندانپزشک، یکی از دوستانش که او را محافظ بزرگ آمازون نیز می‌خواند از دست داد؛ توسط تنی چند آدمکش مسلح که از جنایت‌پیشگانی بزرگتر مواجب می‌گرفتند ـ آنطور که خودش در مقدمه‌ی اثر می‌نویسد ـ‌و همینطور شد که اثر حاضر را به تزنکه تقدیم کرده‌است و همینطور جایزه‌ای که ازآن اثر شده را… .

● محمدرضا عبادی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

در اسطوره‌های یونان هکات الهه‌ی شب به نسل اول خدایان تعلق دارد. الهه‌ی بزرگی که بعد از تنزل با سگ‌هایش انتقام می‌گیرد. پل موران نویسنده‌ی فرانسوی هکات را به شکل امروزی در قالب زنی به نام کلوتیلد تعریف کرده است: پولدار، دلربا و موحش.
راوی کتاب، مرد میانسالی است که با سفر به آفریقا بی‌پروا به مرور خاطرات گذشته می‌پردازد. زشتی‌ها و زیبایی‌های گذشته را در کنار هم می‌گوید و قضاوت را به عهده‌ی خواننده می‌گذارد.

«برای این‌که تصمیم بگیرم حرف بزنم، لازم بود دوران کهنسالی برسد و در ساحل آفریقا توقفی غیر منتظره داشته باشم.»

ضمن نقد تند به جامعه‌ی سرمایه‌داری و اقتصاد ابرقدرتها، هدف اصلی نویسنده شناخت ضمیر ناخودآگاه است و برای شناخت ضمیر ناخودآگاه از داستان، راوی و رابطه‌اش با کلوتیلد، از عاشق شدن و تن دادن به خواسته‌های معشوق و به عبارتی از کارهایی که برای به دست آوردن دل معشوق می‌کند، می‌گوید.

«شورش درونی من از ذاتی معقول و پاک نشأت می‌گرفت و شرمی تلخ بر خشم من غلبه می‌یافت؛ زنی که برای او هم‌آغوشی طبیعی به چیزی غیر طبیعی (ضد طبیعت) تبدیل می‌شود، عاشق این زن شدن و ادامه دادنش مرا سرشار از اندوه و انزجار می‌کرد.»
و فصل بعد با یک جمله شروع و تمام می‌شود: «ولی من بیش از پیش محتاج همین انزجار بودم.»

اینکه عاشق برای نزدیک شدن به معشوق هر کاری از دستش بر می‌آید می‌کند، یک امر عادی است. چیزی که رمان را خاص کرده است، بررسی روانشناختی رابطه‌ی انسان‌ها با یکدیگر در قالب رمانی با لایه‌های فلسفی و اجتماعی ضمن نقد به تنهایی انسان‌ها، اقتصاد و جنگ و… است.

«دولت که تنها فاتحان جنگ‌ها بودند، به تازگی نقاب‌هایشان می‌افتاد و چهره‌های ستمگرشان خودی نشان می‌داد، چهره‌هایی که رعیت‌هایشان را طرد می‌کردند و آن‌ها را نمی‌خواستند و آن‌ها را پشت میله‌های مرزها و میله‌های دادوستدها زندانی می‌کردند. همه‌ی این انسان‌های زهوار دررفته، ملت که جای خود دارد، حتی جمعیتی نیز تشکیل نمی‌دادند، انگار منتظر قطاری بودند که هرگز نمی‌رسید.»

در طول داستان، راوی مرتب از خودش سوال می‌پرسد، کتاب بعضی از سوال‌های ذهن خواننده را نیز بی‌پاسخ می‌گذارد. نمی‌دانم باید به پای ذهن کهنسال و خسته‌ی راوی گذاشت یا تعمد نویسنده را جستجو کرد.
چیزی که در کتاب جلب توجه می‌کند، لحن شاعرانه‌ی راوی است. او بازرس امور مالیاتی است. به واسطه‌ی شناخت و شغلش به اقتصاد و ابرقدرت‌های اقتصادی نقدهای تند می‌کند. اما اثری از شعر در زندگی او نمی‌بینیم. شاید تجربه‌های زندگی لحن شاعرانه را قابل قبول کند.

«من با چشم‌های شصت هفتاد ساله‌ام، این گوشه از جهان را می‌نگرم که جوانی‌ام را اینجا تلف کرده‌ام و بدترین سال‌های زندگی‌ام را اینجا شکنجه دیده‌ام.»

هکات و سگ‌هایش اولین رمان پل موران است که با ترجمه‌ی عیسی سلیمانی در سال ۱۳۹۷ توسط آوای مکتوب منتشر شده است که کتاب کم‌حجمی هم است. در کنار مفاهیم فلسفی و شناخت ‌لایه‌های مختلف، نوع ترجمه و زبان آرکائیک کتاب، خواندن آن را سخت‌تر می‌کند. «هنر مردن» مجموعه مقالاتی است که علی‌اصغر نوری از پل موران منتشر کرده است، این کتاب را نخوانده‌ام اما با شناختی که از ترجمه‌ی آثار علی‌اصغر نوری به فارسی دارم، مثل معرفی آگاتا کریستف و آثارش، کاش این نویسنده‌ی فرانسوی نیز با ترجمه‌ی نوری به فارسی‌زبانان معرفی می‌شد. پیشنهاد می‌کنم کتاب را بخوانید.

● اعظم اسعدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *