تنها
در داوری خداوند
و کامیابی چشمان سرخ مردگان
وقتی صدای تو در تابوت
جمعه‌های نیامده‌ی هجرت بود
پدر با من بمان در این خواب
در مدار و محور جهان
عدالتی که سپیده‌دمان در خون و نان و شراب
سَر بریده شد
که یهودا بر قصه‌های ننگین فرود آمد
تو می‌خواندی
در لحظات رخوت‌آلود
در هذیان‌های شبانه
ذکرهای مدام بر جراحات
و قسم خوردیم که چیزی ندیدیم
و گوش‌های ما رنگ خون را نشنید
می‌خواندی
دهانت شفا نمی‌داد
و ما پس از آن شب یهودای قصه‌های ننگین بودیم.

سحر گودرزوند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *