باید به خودم میرسیدم
از میان شیههی
اسبهای بیبخار!
لای نیزارهای سربی
آسمان اشتباهاً خونی
از وسط جنگل آسفالت
گذشتم تا به خودم…
دیر رسیدم
دکمههای نیمهبازم
پیرهن سفید مردانه
در باران اسیدی
غرق خونبازیست
دیر رسیدم
خواستم زودتر…
خواستم تابستان
ولی پاییز
خواستم بی چاقو
از روبهرو
ولی پشت سر لبریز.
فراموش نکردم
تو را که خودمی
تنها یک عمر به تو
دیر رسیدم
محمد مرادپور