کنار ماهی خونسرد، یک زن خونگرم
در آشپزخانه، توی دست یک ساطور.
درون قابلمه، دست و پای یک نوزاد
جلوی تلویزیون، نعش شوهری مغرور.
در آشپزخانه، خاطرات یک ماهی:
همیشه دور زدن توی تُنگی از کابینت.
در آشپزخانه، اولین غذای زنی
جلوی بی هیجانی ِ شوهری ساکت.
درون قابلمه، آخرین غذای زنی
درون قابلمه، دست و پای یک ماهی.
جنون ِ جا افتاده به فکر زندگی ِ …
و فکر کردن ِ به زندگی، هر از گاهی.
جلوی تلویزیون، دائماً به فکر ِ مرگ
به فکر از خود و از دور، دورتر شدنش
جلوی تلویزیون، پیش ماهی مغرور
نشسته کنترل از راه دور، جای زنش
□□□
نشسته یک زن ِ خوشحال رو به تلویزیون
بدون دغدغه، بیغصّه، بیغم و بیدرد
در آشپزخانه روی گاز خواهد پخت
درون قابلمه – باز- قاتل ِ خونسرد.
محمد حسینی مقدم