گفته بودی تا تهش هستی و بی من
زندگی کردن برات امکان نداره
گفته بودی تا تهش هستی ولی خب
آخر این رودخونه آبشاره

فکر می‌کردم یه روز تسلیم می‌شی
با یه آغوش امنیت یا با یه لبخند
تلخی چاییمو دارم قورت می‌دم
با یه حبه بغض خشکیده! نه با قند!

هر دفه می‌خواستیم خوشبخت باشیم
بدبیاری بی‌هوا پا پیچ می‌شد
دوست دارم لحظه‌های با تو بودن
روی مفصل‌های دنیا پیچ می‌شد

شهر می‌خوابه ولی چشمای من نه!
چون که من واقیتو* ترجیح می‌دم
جای جنگیدن برای زنده موندن
مردن و امنیتو ترجیح می‌دم

دست بر می‌دارمو دلتنگیامو
با یه دنیا خاطره یادم میارم
زندگی اونی که ما میخواستیم نیس
جای تو اینبار هم من کم میارم

پریا تفنگ‌ساز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *