بهروز افخمی کارگردان، فیلمنامهنویس و منتقد سینما که به واسطهی اظهارات جنجالیاش در مورد جشنوارهی کن، بشار اسد و … شهرت خاصی دارد، در سال ۹۲ فیلمی تحت عنوان «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»، بر اساس داستانی از مرجان شیرمحمدی را ساخت و در جشنوارهی فجر همان سال جایزهی سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد و بار دیگر ثابت کرد که داوران جشنوارهها در سینمای ایران برای توهین به شعور مخاطب احترام خاصی قائلند.
افخمی در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» توانست به اکثر گرایشهای فکری، جنسی و… توهین کند.
در این فیلم، از توهین به دوجنسگرایان (بایسکشوالها) و همجنسگرایان (هموسکشوالها) گرفته تا توهین به فمنیستها، گیاهخواران و چپها را شاهد هستیم و شاید اگر افخمی فیلم بلندتری میساخت، فرصت توهین به قشرها و گرایشات بیشتری را پیدا میکرد.
برای لمس هرچه بیشتر فحوای این نوشتار، بهتر است نگاهی اجمالی به این فیلم بیاندازیم.
همانطور که از اسم فیلم نیز مشخص است، ما با سه شخصیت اصلی مواجه هستیم و داستان فیلم نیز روایتگر روابط فی مابین این سه نفر و همچنین روابطشان با بیرون میباشد. فیلم به دو صورتِ روایت از بیرون توسط یک ناظر بیرونی (دانای کل) و روایت از نزدیک (توسط بازیگران فیلم) پیش میرود.
روایت از این قرار است که شهدخت (مادر خانواده، تحصیل کرده و خانهدار) بر خلاف میل پرویز (همسر شهدخت، پدر خانواده و بازیگر مطرح سینما) در یک فیلم با وی هم بازی میشود . مطرح شدن شهدخت به واسطهی اولین تجربهی بازیگریاش در این فیلم و جهانی شدن نام او، بر روال عادی زندگی و روابط مابین آنها تاثیر گذاشته و به موازات آن، بازگشت ناگهانی آذر (دختر خانواده) به ایران نیز اتفاقات جدیدی را رقم میزند.
روال توهینها به طور جدی از وقتی آغاز میشود که شهدخت و پرویز ماجرای طلاق آذر به خاطر بایسکشوال بودن فیلیپ (همسر آذر) و همچنین رابطهی فیلیپ با شخص سوم (مرد) را میفهمند و عکسالعملشان در مواجهه با این خبر و همچنین پیشنهاد فیلیپ مبنی بر ادامهی رابطهی آن دو در یک قالب جدید و به صورت سه نفره، مانند عکسالعمل در قبال اطلاع از یک قتل از پیش تعیین شده و فجیع به تصویر کشیده میشود.
اما قائله به اینجا ختم نمیشود؛ چنانچه در جای دیگری از فیلم نیز شاهد این هستیم که مردان فمنیست با لحن تحقیرآمیزی «کچل موفرفری» خطاب میشوند و این عبارت، کنایه از این است که وجود چنین چیزی، محال و سرشار از تناقض پنداشته میشود.
همهی این اتفاقها و عکس العملها در صورتی است که در شخصیت پردازیهای افراد چنین خصوصیاتی نهادینه نشده و صرفا به صورت مغرضانه و فقط در سطح دیالوگها نمود پیدا میکند تا تنها، آینهی تمام نمای افکار نویسنده و کارگردان این فیلم باشند.
لازم به ذکر است که نمونههای این چنینی در فیلم به دفعات مشاهده میشود که به واسطهی جلوگیری از طولانی شدن بیش از حد متن از ذکر آنها اجتناب میکنیم.
اما به راستی هذیانگویی به سبک افخمی که متاسفانه در فرهنگ عامه و حتی در اندیشهی هنرمندان و اقشار تحصیل کردهی جامعهی ایران نیز دیده میشود، از کجا ناشی شده است؟
بنابه طرح این سوال و با الهام گرفتن از نگاه فوکو به دانش برای فهم شرایط اجتماعی، ما نیز با تمرکز زدایی از سوژه، به سمت تمرکز روی مفهوم و چرایی این مسئله میرویم.
فرهنگ نگاه منفی به گرایشهایی مثل همجنسگرایی و استفاده از آن برای توهین به دیگران، فرهنگی است که میتوان گفت در ایران و بین اغلب مردم رواج دارد و حتی امروزه که اکثر فحشها معنای لغوی و قدیمی خود را از دست داده و صرفا ظاهر خود را حفظ کردهاند، بسیاری از مردم در توهین به یکدیگر با حفظ و تشدید معانی قبلی از آنها استفاده میکنند. حال اینکه امروزه بشر متوجه این نکته شده است که واژههایی مانند «دیوث» و … نیز با آن تعاریف قدیمی، نه تنها معنای بدی نداشته بلکه میتوانند مثبت تلقی شوند و اکثر کلمات و اصطلاحات این چنینی دچار دگرگونی ارزشی شدهاند.
مثال «همجنسگرایی» نیز با اندکی تفاوت تقریبا از همین الگوریتم تبعیت میکند. امروزه دیگر، گرایشهایی مثل همجنسگرایی یا دوجنسگرایی بار منفی نداشته و انحراف جنسی محسوب نمیشوند و مانند دگرجنسگرایی (هتروسکشوالیته) و … طبیعی قلمداد میشوند، حتی به عقیدهی بسیاری از روانشناسان، اکثر انسانها بایسکشوال بوده و تنها درصد گرایش به جنس مخالف یا موافق در آنها متفاوت است.
گرایشات جنسی مختلف در موجودات به طور طبیعی وجود داشته و انسانها نیز به عنوان گونهای از موجودات، آزاد هستند به سبک خودشان زندگی بکنند و کسی حق توهین یا تمسخر آنها را ندارد.
اگر حاکمیت حاضر نیست بپذیرد که چنین چیزی وجود دارد، حداقل مردم باید به این رشد فکری برسند که به گرایشات جنسی، فکری و … یکدیگر احترام بگذارند. قرار نیست هموسکشوالها، بایسکشوالها، فمنیستها، گیاهخواران و… را که در اذهان عمومی به درستی و یا به اشتباه جزو اقلیتها محسوب میشوند، قهرمان خطاب کرد، قرار هم نیست آنها را مورد توهین و تحقیر قرار داد. باید کارخانهی توهینها و قهرمان پروریهای بی مورد تعطیل شود تا بساط تبعیض نیز از روی زمین برچیده شود. همهی ما انسان هستیم و باید فارغ از گرایشات فکری و جنسی و … با احترام در کنار یکدیگر زندگی بکنیم. شاید اگر تکثرگرایی فرهنگی و فکری در دنیایمان حاکم بود، این همه کثیفی و زشتی وارد آن نمیشد.
به قول میشل فوکو، تغییر باید از آشپزخانه و تختخوابهایمان شروع شود چون از نظر فوکو قدرت اینگونه نیست که به طور انحصاری در دست حاکمان باشد، بلکه قدرت مجموعهای از روابط است که به صورت شبکهای مانند سیستم عصبی در جامعه پخش شده است. بر پایهی چنین تحلیلی، شاید قدرتِ سرازیر شده از سطوح بالای جامعه و حاکمان، در صدد سلطه و کنترل جامعه و دیکته کردن قوالب برآید اما به طور کلی قدرت و اعمال آن برای ایجاد تغییر در جایی متمرکز نمیشود یا نمیتوان به عنوان کالا یا بخشی از دارایی تصاحبش کرد. قدرت در همه جا هست، نه به خاطر اینکه همه چیز را در برمیگیرد، بلکه از این رو که از هرجایی نشأت گرفته و از پایین به بالا میجوشد.
بنابراین تغییر را آغاز کنیم، نه از دیگران، نه از بیرونِ خانههایمان، بلکه از داخل خانه و تفکرات خودمان.