نقدی بر مجموعه شعر افراد از مهدی اشرفی
فرید احمدنژاد
شعر چیست؟ یک نوشته باید دارای چه ویژگیهایی باشد تا آن را شعر بنامیم؟ در دورههای زمانی مختلف، افراد زیادی به این پرسشها پاسخ های گوناگونی دادهاند. از شمس قیاسی رازی گرفته تا شاملو میتوان برای پاسخ دادن به این پرسش ها، نگاه های منحصر به فردی پیدا کرد. در واقع نمی شود برای “شعر” یک مانیفست روشن و دقیق ارائه داد و با یک فرمول خاص دربارهی شعر بودن یا نبودن یک نوشته قضاوت کرد. اما همهی این تعاریف و نگاهها در مورد شعریت یک اثر، کشف تازگی و بیان هنری اتفاق نظر دارند. در واقع شعر نوعی دیدن است، دیدن آنچه که هست به شکلی که کسی آن را نمی بیند. شعریتی که ابتدا در نگاه شاعر اتفاق میافتد، سپس در سبک و قالب و زبان و…. امّا این موضوع به هیچ وجه به معنای برتری درونمایه و محتوا به فرم اثر نیست.
در سالهای اخیر، شعر آزاد از آنجایی که در بند قافیه و عروض نیست و در نگاه اول، سرایشش آسان به نظر میرسد، افراد زیادی را به سمت خود کشیده و طبیعتا چون سابقهی این قالب، در کشور ما چندان زیاد نیست، بوطیقای مشخصی برای آن وجود ندارد و همین موضوع سبب شده همهی کارورزان، نوشته های خود را شعر بنامند. اما اگر بخواهیم نگاهی تئوریک به این نوشتهها و کتابها داشته باشیم، بسیاری از آنها ارزش خود را از دست میدهند و شعریت آنها زیر سوال میرود. در این میان امّا میتوان به صورت معدود شاعرانی را پیدا کرد که مسیر خودشان را پیدا کرده اند و در این آشفته بازار ادبیات، توانسته اند شعری در خور تامل بنویسند. بی شک مهدی اشرفی یکی از آنهاست. مجموعه ی شعر افراد، که توسط توسط انتشارات نیماژ روانه ی بازار شده آخرین اثر اوست که نسبت به مجموعه ی قبلی – اتاق پرو- تغییرات عمده ای داشته است.
این مجموعه پر است از کشفهای تازه و اتفاقّات شاعرانه. در هر شعر میتوان چندین تصویر ناب پیدا کرد که این تصاویر بیشک خلاقانه هستند. امّا اگر بخواهیم نگاهی ساختارگرایانه به این مجموعه داشته باشیم، می توان ادعا کرد که بیشتر این شعرها در اصطلاح به ساختار نرسیدهاند. اگر بسیاری از شعر های این کتاب را تکّه تکّه و آنها را به چند میکرو شعر تقسیم کنیم، هر یک از این میکرو شعرها داستان خاص خورد را دنبال میکنند و نشانه هایی که در آن ها به کار رفته، مدلول هایی دارند که تنها در همان اپیزود (میکرو شعر) تاویل پذیرند، اما نمیتوان بین این اپیزودها ارتباط برقرار کرد. در واقع شعرها پرهستند از سطرها ی زیبا و کشفهای تازه، که در تنها در سطر رخ داده اند و در کل شعر جریان ندارند. این مشکل در بسیاری از شعرهای این مجموعه قابل مشاهده است. به عنوان مثال شعر “جای خالی” از این مجموعه را در نظر بگیرید.
چند گلوله شليك شد
و حالا
جاي خالي چند پرنده
در آسمان پرواز مي كنند
باد
كلمه اي كه مي وزد
و ساعت ديواري
مجسمه اي از زمان
كه با باطري كار مي كند
جاي خالي كسي
از روبرويم كنار نمي رود
و با اين قلب
وزن سمت چپ بدنم بيشتر است
سمتي از من
كه بيشتر به تو فكر مي كند
بيشتر تنها مي ماند
اي كسي كه مرا
دعوت مي كني به تنهايي
تنهايم
نيمي از من زني ست
كه نيم ديگرم را
در آغوش گرفته است
در این شعرکه خود از پنج میکرو شعر تشکیل شده، شاعر تصاویر و نشانههای مختلفی را وارد اثر میکند، تا یک یا چند موتیف مقید- که احتمالا بیان تنهایی انسان مدرن است- را برای مخاطب بازگو کند. اما در واقع این شعر با وجود داشتنِ سطرهای زیبا و کشفهای تازه به ساختار نرسیده. تخیّل شاعر تنها در سطرها جریان دارد و به کل شعر سرایت نکرده است. به سادگی و بدون اینکه به کلیّت شعر آسیبی برسد می توان جای اپیزودها را تغییر داد و حتی آنها را حذف کرد. به عنوان مثال اگر دو سطر: ای کسی که مرا/ به تنهایی دعوت می کنی. از شعر حذف شود، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. در صورتی که اگر با شعری ساختارمند طرف باشیم، دست بردن در هر نشانه و سطر به ساختار کلّی شعرصدمه میزند.
اگر چند شعر کوتاه این مجموعه- سه شعر فکر کنم- را درنظر نگیریم، که در ذات خودشان قابلیت فرم پذیری و اجرای تکنیک های شعری را ندارند، مشکل ساختار در بیشتر شعرها به چشم می خورد. امّا در این میان می توان شعرهای موفقی مثل”سیاهپوست” را هم پیدا کرد که با در نظر گرفتن تنها یک موتیف مقید توانسته اند در زمینهی ساختار موفّق عمل کنند.
موضوع بعدی که من سعی میکنم در مورد شعرهای این مجموعه مد نظر قرار دهم، بحث اجرای کارها و جایگاه زبان در آنهاست. زبان در شعر یکی از موضوعاتی است که در سال های اخیر مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفته. با گسترش جریان ساده نویسی و فراگیر شدن آن در چند دهه ی گذشته (که یک نوع دهنکجی به زبان محور بودن و پیچیدگیهای زبانی شعر دهه ی هفتاد قلمداد می شود) زبان در شعر به شدت منفعل شد و تنها به یک ابزار مرده جهت انتقال مفهوم تبدیل. در این میان حتی شعرهایی که از لحاظ درون مایه و محتوا به هیچ وجه ساده نیستد هم به نوعی اسیر این سهل انگاری در زبان می شوند. شعر مهدی اشرفی هم مصداق همین آثار است. شعر های این مجموعه با وجود اینکه از لحاظ درون مایه ساده نیستد امّا در بحث اجرا و زبان به جریان ساده نویسی نزدیک می شوند. در واقع زبان در شعر مهدی اشرفی مرده. پویا نیست و تنها وسیله ی انتقال پیام است. بازی زبانی، استفاده از ظرفیت های چند معنایی زبان و ایجاز کمتر در این مجموعه به چشم میخورد- حتی نمیخورد!- و تقریبا تمام شعر ها زبانی منفعل دارند که از قوانین کلاسیک دستور زبان پیروی میکنند. این موضوع در بعضی از کارها به حدّی زیاد است که اگر شعر را بدون تقطیع پشت سر هم بنویسم، از لحاظ دستور زبان، تفاوت چندانی با یک داستان ندارد. نکته ی دیگر هم مسئلهی ایجاز و استفاده ی زیاد از ضمایر و توضیح بیش از حد برای مخاطب است که در بیشتر شعرها دیده می شود. به عنوان مثل در شعر”کلمه” سه بار روی ضمایر” ما و من” تقطیع صورت گرفته و این موضوع (تقطیع بر سر ضمایر من و ما) در شعر های دیگری- استخوان های روز، جا به جایی، قتل عام و…- به دفعات تکرار میشود. در صورتی که اصل شعر بر پایه ی ایجاز بنا شده است.
در مجموع-فارغ از بحث تکنیکال- امّا، باید مجموعهی شعر افراد را یک تجربه ی موفق در شعر سپید دانست، که سعی دارد از سانتی مانتالیسم رایج در ادبیات امروز فاصله بگیرد و از سطح به عمق فرار کند. این مجموعه پر است از شعر هایی که سعی دارند و با به کارگیری نشانه های مدرن، تنهایی و وحشت انسان را را در جامعه بیان کنند. انسانی که مجبور به پیروی از الگوریتم های زندگی مدرن شده و جامعه ی مدرنی که برای همه چیز قالب از پیش تعیین شده ارایه میدهد و همه را شبیه هم میخواهد. افراد از انسانهایی مینویسد که در وسط جامعه ی مدرن و میان بقیه ی انسانها، تنها هستند. تنها بودنی که تنها یک شاعر می تواند آن را در قالب کلمات به تصویر بکشد.
خیلییییی خیلییییی خوب و مفید بود.واقعاااااا آموزنده بود.مرسی.مرسی…
برای من خیلی مفید بود مرسی.
امیدوارم مقاله ای که با سوال “ترانه چیست” شروع می شه هم از شما بخونم.
واقعا از سایت خوبتون ممنون خیلی برای من مفید وموثربوده
به نظرم قبل از مولف بودن، منتقدی 🙂
این خیلی خوبه که اول تمجید کردید بعد نقد
دمتون گرم