ابرم! که توی هر نفسی گریه می‌کنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه می‌کنم

موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!

پیکی که به سلامتیِ مست می‌زنند
جمعیّتی که توی سرم دست می‌زنند

زهر است یا شراب؟! که محوِ پیاله‌ام
این کیک مال کیست و من چندساله‌ام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر می‌کنم
با چشم‌های بسته به شب فکر می‌کنم

از آرزوی فوت شده بعد مکث‌ها
لبخند زورکیم به باران عکس‌ها

این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!

قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشت‌های له شده‌ام توی جعبه‌ها!

با خنده روی روح و رگم تیغ می‌کشند
شب‌گریه‌هام توی سرم جیغ می‌کشند

دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دست‌های من

گیجم که ترس‌های خودم را چه می‌کنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه می‌کنم؟!
.
تنهایی‌ام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم

در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنی‌ست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!

دردی‌ست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرص‌های مسخره‌ام حرف می‌زنم

تنهام مثل گریه‌ی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوه‌ها خیار!

تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونه‌ی در حال انقراض

تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول

تنهام مثل باد… رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریه‌ی فرمانده از شکست

در من جویده می‌شود از درد، ناخنم
به شمع‌های خستگی‌ام فوت می‌کنم

از روزهای این‌همه بد تا به کودکی
خاموش می‌شوند دقیقاً یکی یکی

پرتاب می‌شوم وسطِ زندگیِ گند
از گریه‌ام تمام جهان دست می‌زنند!

مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است

من درکی از سیاه، میانِ سپیدی‌ام
من پوچی‌ام! عصاره‌ای از ناامیدی‌ام

من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغی‌ست در کتاب!

ابری که در میان عطش گریه می‌کند
شمعی که روی نعش خودش گریه می‌کند

بالا می‌آورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمی‌شود امسال… هیچ چیز…

سید مهدی موسوی

 

10 نظرات در حال حاضر

  1. استاد جان…

  2. من پوچی ام ! عصاره ی نا امیدی ام ! ):
    میلادت مبارک عشق جان …

  3. بغضی میفشرد گردن مرا، تکرار یک کلمه سرم را بدیوار میکوبد، گیجم منگم در و پنجره را گم کرده ام… همیواره سلامت و کامیاب باشید

  4. همانند همیشه قشنگ بود

  5. توبینظیری …میدونّسی?

  6. دیدیم که روز خوب، دروغی‌ست در کتاب!

  7. استاد عزیز . شعر شما رو با تک تک سلول های بدنم درک کردم . انگار که از زبان خودم گفته شده بود .
    پاینده باشید همیشه ، عزیز سالهای تنهایی …

  8. دوستون داریم استاد
    شاد باشید حداقل بخاطر ما?

  9. استاد از اینکه چقدر دوست دارم و دنباله اتم توی سوشال مدیا نمیخوام اغراق کنم اما شبیه یه فالوریی که عمیقن از وجود همچین شخصیت مثه شما چقدر نیرو و توان برای ادامه دادن به مصرف اکسیژن میکنم و دور از جونتون همینطور از نبودتون سریع قطع مصرف اکسیژن رو شروع خواهم کرد__این شعر توی لیست اون دسته از اشعار شماست که خیلی باهاش یکی میشم،یک بار ظبط اش کردم ،خوندمش و کلی گریه کردم با صدای خودم همون تایمی که مجموعه اشعار به روش سامورایی بیرون اومده بود و بیشتر واسه احساساتم اینطور برداشت میکرد که منجربه فورانه آتشفشان بغضم شده بود که شما نروژ بودین و دور از ایران، امروزم تولد خواهر زاده ای ۸ سالمه که ۱ ماه از فوته خودش با باباش میگذره و آبجیم بازم کیک گرفته بود و عکسی که کیک تولدش رو توی دستای قشنگش گرفته بود درست کرده بودن و امروز احساساتم مثه همون روزیی که بالا گفتم هست اش/شاید دیدگاه رو زیادی نوشتم،شایدم باید یه جا دیگه می‌نوشتم اگه اشتباه هست اش اینجا این همه مطلب رو نوشتن و اشاره نکردن بصورت تخصصی خواهش میکنم ببخشید ،فقط عکس استاد رو میبینم و حالت الان زندگیم و ایستادگی استاد و ….
    .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *