«تخته نرد با مرگ»
یادداشتی بر فیلم “بمب؛ یک عاشقانه” به کارگردانی پیمان معادی
الهام آزادی

در ابتدا نام فیلم همه‌چیز را به طور واضح بیان می‌کند و ما می‌دانیم با مفهوم جنگ، ویرانی و مرگ روبه‌رو خواهیم شد که می‌تواند نویدبخش مفهوم تازه‌ای از زندگی یعنی عشق و تجدید حیات باشد که در واقع بیانگر دیالکتیک بین مرگ و زندگی است. ایده‌ای که به شکل‌های مختلف به آن پرداخته شده اما این بار به شیوه‌ای مستقیم‌تر. در واقع مضمون اصلی را از ابتدا می‌دانیم و صرفا به انتظار پرداخت فیلم می‌نشینیم. شروع فیلم با صحنه‌های نوستالژی و تا حدودی با تم فانتزی دهه‌ی شصت آغاز می‌شود. صحنه‌هایی از خیابان، گاری لبو‌ فروشی، دکه‌ی زردرنگ تلفن، بساط سبزه و ماهی قرمز دم عید، زنبیل قرمز، مانتوهای بلند، پیکان جوانان، مغازه‌های خاص آن دوران، بارش باران و همه و همه‌ی این اشیا و المان‌ها در فیلم را گویی می‌خواهد به زور به خورد مخاطب بدهد که ببین آن زمان همه‌چیز این شکلی بوده ولی به جای آن که فضای فیلم را کمی دراماتیک جلوه دهد بیش‌تر باعث فانتزی شدن آن شده که اصلا به مضمون اصلی فیلم نمی‌آید. در واقع فیلم می‌خواهد حال و هوای شعارگونه، مصنوعی و خالی از هر گونه باور قلبی آن زمان را با شعار‌های مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و… سر صف مدرسه بیان کند. این فیلم یک ایده‌ی اصلی دارد اما مضامین دیگری را هم می‌خواهد بیان کند. حرف‌هایی که بیشتر منجر به پرگویی شده که نه تنها تعمدی نیست بلکه هیچ کارکردی هم ندارد مثل نوار کاست، عکس مدونا، صف نفت، به دنیا آمدن نوزاد، خوشمزه بازی‌های سیامک انصاری سر صف مدرسه و… هرچند بار معنایی خاصی به فیلم می‌بخشد و در واقع نوستالژیک بودن آن را بیشتر می‌کند اما دلیلی هم برای آن‌ها پیدا نمی‌کنیم که در راستای ایده‌ی اصلی فیلم باشد و صرفا فضاسازی‌هایی است که بدون پرداخت مناسب رها می‌شوند.

از گاف‌های بزرگ فیلم که بگذریم می‌رسیم به بازی‌ها. بازی لیلا حاتمی مثل همیشه تکراری، سرد، بی‌روح، خونسردانه و بی‌احساس است. مخصوصا وقتی که با شوهرش برای اولین بار در فیلم شروع به صحبت و مشاجره راجع به برادر شوهرش می‌کند. اما با بازی درخشان نوجوان عاشق مواجهیم که می‌تواند بسیاری از نواقص دیگر بازیگرهای فیلم را پوشش دهد و در واقع روزنه‌ی امید داستان است چه از لحاظ پرداخت شخصیت و چه از لحاظ تیپ. به خصوص عکس‌العمل خوب او در صحنه‌ی برگزاری امتحان در مدرسه که ناظم (پیمان معادی) نامه‌ی عاشقانه‌اش را به عنوان تقلب از او می‌گیرد.

موزیک متن فیلم را که النی کاریندرو از آهنگسازهای معروف یونانی ساخته (آهنگساز بسیاری از فیلم های آنجلوپلوس) تِمی شاعرانه دارد اما در هر حال حس و حال فیلم‌های آنجلوپلوسی و کلاسیک را ایجاد می‌کند و اصلا به تِم شرقی فیلم معادی با آن همه المان‌های نوستالژیک دهه‌ی شصتی ایرانی نمی‌آید. در هر صورت این فیلمی قابل قبول از معادی نسبت به فیلم پیشین او یعنی “برف روی کاج‌ها” است و نباید پیشرفت قابل ملاحظه‌ی او را در نظر نگرفت.

ایده‌ی زنده شدن رقیب عشقی که برادر هم باشد ایده‌ی خوبی بود اما می‌توانست بهتر به آن پرداخته شود نه این که صرفا بیان شود و از آن بگذرد. این ایده من را به یاد داستان “مردگان” در دوبلینی‌های جیمز جویس می‌اندازد با این تفاوت که در مردگان رقیب عشقی مرده است و همین مرده بودن رقیب عشقی در آن داستان فضا را ترسناک‌تر کرده و توانایی عاشق را برای رقابت با رقیب عشقی مرده‌ی خود سخت‌تر یا حتی غیرممکن ساخته بود اما این جا زنده شدن رقیب عشقی می‌توانست دهشتناک‌تر، اصیل‌تر و خطرناک‌تر به نظر برسد که نشد.

اما از دیگر صحنه‌های خوب فیلم می‌توان به موتیف تخته نرد بازی کردن در زیرزمین اشاره کرد، بازی کردن در فضایی ترسناک به مثابه‌ی به سخره گرفتن مرگ، از نقاط قوت فیلم و صحنه‌های درخشانی بود که با بازی سیامک صفری کامل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *