مثلِ موبایلِ خارج از دسترس
ساکت نشستم کنجِ این خونه
دارم فسیل میشم بدونِ تو
این خونه مثلِ موزه می‌مونه
بحرانِ من از دور، پیدا نیست
تسخیر شدم با ارتشِ اشباح
ای کاش، برمی‌گشتی رو به من
حتی واسه یه لحظه‌ی کوتاه

بیدارم و هی خواب می‌بینم
یه گوله‌ی کالیبرِ بیست و دو
قلبم رو سوراخ می‌کنه توی
هر لحظه از عمرِ بدون تو
حالم خرابه تو نمی‌دونی
تنهایی چی ساخته از این شاعر
بعد از تو روزی صد دفه میگه
یا مرگ باشه یا که آلزایمر

حالم شبیهِ یه گرامافون
در حالِ پخشِ شعرِ غمگینه
حسِّ یه سازِ کهنه رو دارم
که بی‌نوازش پشتِ ویترینه
زیر هجومِ خاطراتِ تو
مثلِ یه قاتل، تحتِ تعقیبم
خوابِ رگامو داره می‌بینه
چاقوی ضامن‌دارِ تو جیبم

توی اتاقا برف، می‌باره
خونه بدونِ تو چه غمگینه
دلتنگیِ یه ساعتو دارم
که داره خوابِ باطری می‌بینه
مثل توو فیلما آخرش خوش نیست
جون می‌کنم تا نقطه‌ی پایان
من ناامیدم مثلِ مردی که
بنزین تموم کرده تو اتوبان

علی کمارجی

1 نظر در حال حاضر

  1. زیبا… توی اتاقا برف میباره…??

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *