حرکت کرده انفجار از ما
توی ماشینِ قبل ترکیدن
بوقهایی که فحش داد از کاف
کافهای رکیک توی دهن!
خون رسیده به مغز… یا نرسید
کرده میشد صدای مام وطن!
میفشارد کسی مرا در شهر
روی تصویر پارهی بیلبورد
توی رگهای داغتر شدهام
خون من بود… داشت خون میخورد
لذتم تیر میکشد از درد
وقت آغاز شعلهای که نمرد
داد را میزنم به عمقِ شب
میکنم تف به انعکاس و خبر
کرده میشد تمام بودنمان
با سکوت خبربمالی در!!…
لطف و اظهارِ -هی!- تأسف از
چند جاکش به اسم بازیگر!
این طرف تیر بود و دائم تیر
آن طرف هیس بود تا نزنی
این طرف تیر بود و دائم تیر
آن طرف سبز مُردهی لجنی!
این طرف تیر بود و دائم تیر
آن طرف یک مبارز مدنی!
کرده میشد دوباره مام وطن!
تا که در خود به گریه سر دادی
خونِ جاریِ… ریخته شده از ↓
لایِ پاهایِ برجِ آزادی!
حامیان حقوق اول برج
سطلهای زبالهی مظلوم!!
گریه کردن برای اموالِ…
گریه کردن برای هر باتوم
دائماً بازیافت کردن ماچ!
مردمِ توی چرخهی محکوم
در رسانه، درون هر مدیوم
پخش تصویرهای بوسه و گل
– «بیشتر! بیشتر مدارا کن!!»
نالههای مبارزی کسخل
– «نه! مبارز کمی… کمی خشن است
خط بزن روی بیت قبلیِ خود!»
– «بیشتر! بیشتر مدارا کن!!»
نالههای «مخالفی» کسخل!
مشت هی میزنم به شب، به کبود
درد و عصیان که توی قافیه، پخش…
بذرهایی که خاک شد، مین بود!
[انفجار امیدهای بنفش!!]
ناامیدم! تمام من خالیست
ناامیدم! رسیدم آخر خط
ناامیدم! که گوشهی متنم
ناامیدم! میان حاشیهات
ناامیدم! که تکّه تکّه شدم
ناامیدم! برای یک حرکت
ناامیدم! دو چشم قرمز که…
ناامیدم! شبیه مرگ فقط
ناامیدم! بدون هیچ احساس
ناامیدم! شبیه یک ملت…
لب گرفت عشق از لبم، وحشی!!
داغ از خونِ داغِ من افتاد
له شده ترس در خیابانها
لمس چاقو و مرگِ حس تضاد!
عرق دست روی دستهی آن
حرکت عشق در تنی آزاد
مرگ را کشتم از فشار به مشت
بغض، ترکیده است در دل باد
بر تن زخمخوردهی دیوار
خون خود را نوشتم از فریاد:
«کاری از مرگ برنمیآید
خشم ما را نجات خواهد داد…»
سروش علینژاد
«کاری از عشق برنمیآید/ مرگ ما را نجات خواهد داد» – زهرا معتمدی