سیلی زدم به صورتِ در آینه کبود
خشکم زد از نگاهِ کسی که نبود و بود!
از صورتم که مرد شد و زن فرار کرد
[مردی که پای تلویزیون شعر میسرود]
از «زنگ میزدی به منِ آدمآهنی!»
هی تیر میکشید سرم، دود پشتِ دود!
بوی خوشِ زن آمد و من… [فیلم قطع شد!
گم شد صدای آلپاچینو در صدای هود!]
من پشت سیم، گوش به زنگِ صدای زن
او مثل باجهی تلفن، خسته از شنود
حرف از سکوت میزدم و داد میکشید
وقتی به سمت آینه میآمدم فرود
گفتم بایست بلکه زمان هم بایستد
او یک دقیقه ماند دقیقاً…! و رفت زود!
من ماندم و سکوت خودم توی آینه
من ماندم و دوباره همان جسم بیوجود
سیگار میکشیدم و سیگار میکشید
آغوش میگشودم و آغوش میگشود
■
تن دادم از خیال به یک فرضِ واقعی!
ساعت جلوی تلویزیون خواب رفته بود
جعفر حبیبی