بوکله بستی موهاتو زن بشی و
شاخ تو پوست کرگدن بشی و
وسط قصه باز حماسه کنی
داف خوشچهرهای خفن بشی و
یه بِرَند شکیل دور از ذهن
توی تنپوش شیکّ مرد بشی
عطر ورساچه، مارک توپّ شَنل
وسط خندههات سرد بشی
زیر کانتور، با نوک بینیت
توی هر ژست، لاکچری بشی و
پشت میز یه شام چن نفره
خاص، عین بلوبری بشی و
یا زنی خرده گیر و وسواسی
رو تن هر ملافه سایز بشی
سرد روی کاناپهای آروم
گیج قرص «اس.ان .آر.آیز» بشی
دور بازوی مرد پل بزنی
مست رو شونهی خودت بشی و
ته این قصه مادری پیله
دور پروانهی خودت بشی و
شال بستی که همسری باشی
از نژاد یه سیب ممنوعه
قهوهی تلخ، روز بارونی
حتم دارم که خوب و مطبوعه
کوپههای دلت رو خالی کن
این قطار از دو سو به بنبسته
شعر یه انقلاب مردونهست
سیبهای درشت بیهسته…
اعظم براتی