از ازدحام یک منِ تودرتو تا خلسههای یک تن مستهجن
انسان چندوجهی مغلوبی درمانده لای آدمی و آهن
انسان چندوجهی مغلوبی پشت جنون وحشی این شبهاست
هر تکّه تکهّ تکّه به سمتی رفت، خود مانده پشت حسرت یک «رفتن»
انسان چندوجهی مغلوبم در چنگلاخ شهوت آدمخوار
یک سر میان باغ جنونم رُست صد سر به خندهزاری اهریمن
پایی به سمت سبز خیال تو، پایی به وهم تَنگ مجال تو
صد پای مانده پشت محال تو تا خرخره فرو شده در ماندن
یک دست جام باده به سر دارد یک دست زلف یار، خیالاتش
یک دست داشت خاک به سر میریخت یک دست پارهپاره به پیراهن
دستی به خواب خوب تو میبردم؛ صد دست، دستهای مرا بردند
از خواب خندههای تو افتادم بر شورهزار این تن مستهجن
ایمان عباسپی