1

الفاطمه
مالفاطمه
و ما ادراک مالفاطمه

گفت بنویس
و قلم، خستگی مفرط بود
و قلم، ذغال چشم‌های روشن تو بود که در دست‌های نازک می‌سوخت

گفت بخوان
و صدا خستگی مفرط بود
و صدا از «حنجره ی زخمی تغزّل» بیرون می‌زد
کوبنده
و تو چه دانی که کوبنده چیست
مشت گره شده‌ای در سینه

گفت بمیر
و خواب، خستگی مفرط بود
روزی که دیوارهای شعارنویسی شده فرو می‌ریزند
و گوش‌ها
نعش خسته‌ی صداها را هجا به هجا بیرون می‌کشند
و خاکستر چشم‌های من در هوای تو به باد داده می‌شود
و تو چه دانی که عشق چیست

2

احمد
تو تلخ‌تر از چای تریاکی‌هایی
تلخ‌تر از روز مرگ آقا جان

اتاقت را گشتم
بیینم چقدر زندگی قایم کرده‌ای
دو دست پیراهن چرک بود
چند کاغذ زیر فرش

احمد
بیا کتاب‌هایت را از خانه‌ام ببر
حجم این کلمات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند
من سواد ندارم
و فکر می‌کنم «توده» همان مرگی‌ست که آقا جان در سرش می‌کشید
تو بر شانه‌هایت

همان شب بود
توی لگنم رخت می‌شستم
پشتم تیر کشید
شستم خبردار شد رفته‌ای
اتاقت را گشتم
خاکستر سیگار لب پنجره مانده بود
آقاجان مثل ژن ناقصی با سیخ و سنگ در ما می‌چرخید

احمد
بچه ام با کاغذهایت موشک درست کرده
فرستاده خانه‌ی همسایه

همان شب بود
باد، رخت‌ها را پیچانده بود به طناب
شستم خبردار شد تو…
اتاقت را گشتم
خالی بود
خالی

3

خون با فشار ریخته در چشمم
از دید من جهان
در اوج سادگی‌ست

برعکس ایستاده‌ام
با دست‌های روی زمین
پاهای در هوا
و فکر می‌کنم
این ایستادگی ست

مادر نشسته پای دلم
غر می‌زند چقدر
بی استفاده‌ام
غر می‌زند که «هر چه که از صبح خورده ای
بالا می‌آوری!»
می‌پرسم «از دهان؟»
با غم به سقف می‌گوید این چه زندگی‌ست؟!

خون جمع می‌شود وسط کاسه‌ی سرم
ایمان به هر چه، در دل من زیر و رو شده
هی فکر می‌کنم که کجا خود را…
از دست داده‌ام؟

مادر قدیم‌تر ها
به سقف گفته بود که این بچّه گیج و سربه هواست
آن وقت‌ها که خواسته بودم
از پشت باممان بپرم

اصرار می‌کنم که ببینم
چیزی به جز دو مورچه
در انتهای دیدرسم نیست
ای کاش آسمان
از جنس آب و روی زمین بود

مادر قدیم به زن همسایه گفته بود
برعکس بوده‌ام، سرو ته، ناجور…
مجبور بوده که سر ِ زا…
بالا بیاورد…
و زن بدون مکث
پرسیده «از دهان؟»

از دور
من نقطه‌ای سیاه در این خانواده‌ام
برعکس دیگران

1 نظر در حال حاضر

  1. دیدگاه من هنوز پخته نیست چون تازه وارد این مسلک و راهم ولی به درست بودنش ایمان دارم و از وقتی که سایه ها رو پیدا کردم خیلی خیالم راحته که اگر کتاب،مقاله،نقد نویسنده هاییرو که دنبالشون میکنم از اینجا بخوونم،دانلود کنم یا بخرم دیگه از دستکاریی در آثار یا سانسوور نکردنش مطمئنم که این نکته طبیعتا همه واسه هنرمند هم مخاطباش خیلی با اطمینانه خاطر تر و بروز بودنه این سایت ،نکاتی که باید برسی کردنشون نیازه جامعه ست در حال حاضر و هنوز نمیدونم بنیانگذارش چه شخصی یا اشخاصی هستن ولی هدف بزرگیو شروع کردن و مطمئنم با گذشته زمان با سیلی از بازدید کنندگان روبرو خواهند بود چون : تنها حقیقته که امضاشو در پایان همه چی میزنه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *