در فرشته‌های کاغذی این هفته می‌خوانیم:

● معرفی رمان کوچه ابرهای گمشده از کورش اسدی/ مینا خازنی اسکویی

● معرفی رمان صبحانه‌ی قهرمانان از کورت ونه‌گات/ محبوبه عموشاهی

پیش از این، مجموعه‌داستان «باغ ملی» از کورش اسدی و «افسونگران تایتان»، «تربیت اصولی»، «خدا حفظتان کند آقای رزواتر»، «جزایر گالاپاگوس» و «گهواره‌ی گربه» از کورت ونه‌گات در همین ستون معرفی شده‌اند.

 

رمان «کوچه ابرهای گمشده» نوشته‌ی کوروش اسدی است که در سال ۱۳۹۵ توسط نشر نیماژ منتشر شد. البته با توجه به یادداشت نویسنده در انتهای رمان، نگارش آن در سال ۱۳۸۵ انجام شده اما کتاب بعد از ۱۰ سال و درست یک سال قبل از مرگ نویسنده، توانسته مجوز انتشار دریافت کند.
این رمان در سال ۱۳۹۶ برنده‌ی جایزه ادبی داستان شیراز شده و مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است.

داستان حول محور شخصیتی به نام «کارون» شکل می‌گیرد که در خلال جنگ ایران و عراق از جنوب کشور به تهران مهاجرت کرده و دست‌فروش کتاب‌های کمیاب است.
رمان «کوچه ابرهای گمشده»، خواننده را با داستان‌های ذهنی کارون همراه می‌کند و اگرچه کل روایت در یک بازه‌ی زمانی بیست‌وچهارساعته رخ می‌دهد اما خرده‌روایت‌ها و رفت‌وبرگشت‌های زمانی در بستر اتفاقات تاریخ معاصر ایران در بازه‌ی بین انقلاب سال ۵۷ تا حوادث دهه‌ی ۷۰ به وقوع می‌پیوندد.

رمان فرم جالب توجه و نسبتاً پیچیده‌ای دارد که با استفاده از تکنیک فریم (داستان در داستان) و همچنین رفت‌وبرگشت‌های زمانی به صورت موازی و گاه پراکنده روایت می‌شود؛ شخصیت‌هایی وارد داستان می‌شوند که در ابتدا کاملاً بی‌ربط به یکدیگر هستند و مانند تکه‌های جداگانه‌ی پازل در دل روایت زیست می‌کنند و سپس در نقاط تلاقی به هم می‌رسند یا از کنار هم عبور می‌کنند.

گفتنی است که کل روایت در فضایی مه‌آلود و مبهم و پر از التهاب و تنش ناشی از اتفاقات تاریخی مذکور پیش می‌رود و با اینکه راوی در کل کتاب سوم‌شخص است اما بیشتر به ذهن شخصیت «کارون» نزدیک است که تحت‌تاثیر موادمخدر است و از این رو جریان سیال ذهن، پراکنده‌گویی، درهم‌ریختگی جملات و… کاملاً در خدمت شخصیت و داستان هستند. همچنین به نظرم نویسنده با چنین ترفندی توانسته از بازگو کردن جرئیات سیاسی در فضای مه‌آلودی که خلق کرده، طفره برود و بتواند از تیغ سانسور جان سالم به در ببرد.

به نظرم این رمان از نظر انسجام روایت و کشش داستانی اثری موفق است. رمان از نظر نثر، ویژگی بارز نثر «کوروش اسدی» یعنی شاعرانگی را یدک می‌کشد که هرچند سلیقه‌ی شخصی من نیست اما با توجه به شخصیت‌پردازی، فضاسازی و سایر عناصر و جزئیات داستان می‌توانم بگویم حداقل در این کار نشسته است و من نمی‌توانم نقدی به کلیت آن وارد کنم اما در آنجایی با این نوع نثر زاویه پیدا می‌کنم که در بخشی که منولوگ یکی دیگر از شخصیت‌ها روایت می‌شود نیز، نثر همچنان شاعرانه باقی می‌ماند.
نویسنده در این رمان سعی کرده تا حد توان از ظرفیت‌ها و لایه‌های زبانی، جامعه‌شناختی، سیاسی و روانشناختی بهره بگیرد.

جنگ به عنوان یک عنصر اجتماعی حضور پررنگی در این رمان دارد. «کارون» به واسطه‌ی جنگ مجبور به مهاجرت شده و زندگی کودکی و بزرگسالی او دستخوش تغییر شده است. جنگ به عنوان یک عنصر تکرارشونده در داستان مطرح می‌شود و شخصیت اصلی رمان، فرار از جنگ را به عنوان یک استراتژی در مواقع بحرانی به کار می‌گیرد.
همچنین نویسنده با هوشمندی توانسته است از شهر و عناصر شهری مثل دیوارها، کوچه‌ها و پیاده‌روها، به عنوان بستر اصلی روایت استفاده کند و آن را در یک تعامل فرمی و محتوایی با زندگی و شغل شخصیت اصلی قرار داده است.

در یک نگاه شخصی، من از گره‌ها و معماهایی که نویسنده با یک چیدمان خلاقانه در متن قرار داده بود و مدام باعث چالش ذهنی مخاطب می‌شد بسیار لذت بردم اما اگر بخواهم صادق باشم، از نحوه‌ی گره‌گشایی او طی یک منولوگ مستقیم پنجاه‌شصت‌صفحه‌ای رضایت نداشتم و بیشتر دوست داشتم نحوه‌ی حل معما نیز به صورت غیرمستقیم و به تدریج صورت گیرد.
همچنین در بخش‌هایی همپوشانی دیدگاه‌های راوی و نویسنده به شدت برایم ملموس بود و فکر می‌کنم کوروش اسدی در تفکیک این دو، چندان موفق نبوده است.
در کل مطالعه‌ی این رمان را پیشنهاد می‌کنم.

● مینا خازنی اسکویی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

کتاب «صبحانه‌ی قهرمانان» نوشته‌ی «کورت ونه‌گات» در سال ۱۹۷۳ است که توسط «راضیه رحمانی» ترجمه شده و نشر «ققنوس» آن را منتشر کرده است.

کتاب شامل ۲۴ فصل و یک فصل پایانی به نام سخن آخر است.‌ رمان روایت نویسنده‌ی داستان‌های علمی-تخیلی به نام «کیلگور تراوت» است که به جشنواره‌ای هنری دعوت شده است. شخصیت محوری دیگر کتاب نیز «دووین هوور» است که فروشنده‌ی ماشین‌های پونتیاک و پولدارترین آدم شهر است.

رمان اگرچه که روایتی اصلی را دنبال می‌کند اما پر است از اتفاقات کوچک و بزرگ که درواقع آنها هستند که روایت اصلی کتاب را تشکیل می‌دهند؛ اتفاقاتی که همگی در شهری خیالی به نام «میدلند» رخ می‌دهند.

کتاب در بخش‌های بسیار زیادی از زاویه‌دید دانای مطلق روایت می‌شود اما در جاهایی مؤلف به‌صورت متافیکشن وارد متن می‌شود و نظر خود را درباره‌ی مسائل مختلف و شخصیت‌هایی که در داستان خلق کرده با همان زبان هجوآلود و ویژه‌ی خود ارائه می‌دهد.

به‌جز کیلگور تراوت و دووین هوور، شخصیت‌های دیگری مثل «وین هوبلر»، «فرانسین»، «دان بریدلاو»، «کازاک» و… نیز در رمان وجود دارند که در بخش‌های مختلف به‌خوبی پرداخته شده‌اند. می‌توان گفت که در رمان بیشتر از اینکه روایت نقش مهمی را بر عهده داشته باشد، این شخصیت‌ها و اتفاقاتی که برای آنها می‌افتد و موقعیت‌های متفاوتی که در آنها قرار می‌گیرند مهم هستند. هرچه که در رمان پیش می‌رویم تغییرات درونی و احساسات و افکار شخصیت‌های اصلی کتاب را حس می‌کنیم. می‌توان گفت که رمان با شیوه‌ای متفاوت به تحلیل روانشناختی شخصیت‌ها می‌پردازد.

در بخش‌های مختلفی از رمان تصاویر متفاوتی وجود دارند که آنها هم‌ بخش مهمی از روایت را تشکیل می‌دهند. کورت ونه‌گات در بخش‌های مختلف رمان  به موارد مختلفی مثل اختیار، جامعه‌ی مدرن و مسائل مختلف اجتماعی یا اقتصادی می‌پردازد و آنها به چالش می‌کشد. کتاب را برای خواندن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *